افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

تقدیم به دردانه های ولی عصر «عج الله تعالی فرجه شریف» که آبروی شیعه در دوران تمدن وارونه ی دنیاپرستان شده اند:

آن دم که در حیاط پشتی، در زیر نوازش برگ های پاییزی با تو سخن می گفتم، می دانستم که این آخرین دیدار ما خواهد بود، اما چه می شود کرد که پوچی این دنیای مادی با مرگ بر ملا خواهد شد و هر که امروز به راه افتخار نرود، فردا به راه ذلت، برده خواهد شد.

لکن چه باک که پیام آور خوبی ها فرموده باشد، آدمی در زندگی پس از این با هر که دوستش بدارد همراه می شود. پس بدان که اگر بند بند این پیکر مجروح در کوچه پس کوچه های حلب به حراج افسارگسیختگیِ کفتارانِ شومِ مردمانِ غرب نشین برود، من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد، و در سرزمینی آبادتر، در حیاط پشتی یک خانه ی زیباتر و در زیر درختان بهاری در انتظارت خواهم نشست.
۱ نظر ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۸
زندانی زندانی

فیلم ابد و یک روز از نظر ساخت در سینمای ایران فیلم بسیار خوبی است. صحنه پردازی مناسب، فیلمنامه ی سرپا، بازیگران توانا و کارگردانی خوب همه نوید بخش یک فیلم تأثیر گذار است. این نکته را همین جا به یادگار داشته باشید؛ فیلم خوب از لحاظ ساخت؛ فیلمی است که در ناخودآگاه شما اثر بگذارد و اصولا کار سینما همین است. از اینجاست که شعار نویسی و بیانه ی خوانی در فیلم که این روزها در سینمای ما رواج فراوان دارد- کار ابتری است. تنها فیلم هایی به یاد مخاطبان می مانند که تأثیر عمیقی بر ناخودآگاه آنان گذاشته باشند و احساسات پنهان آنان را با خود درگیر نمایند. ابد و یک روز چنین فیلمی است. بازی نوید محمد زاده قوی ترین نقطه ی فیلم است. حتی از کارگردانی هم کمی بالاتر است. بعد می توان به بازی خوب نقش اول مرد فیلم اشاره کرد. گرچه تناژ صدای او کمی شمال شهری می نماید اما چهره، طرز بیان و حالات حرکتی را خوب از آب در آورده است. بازی دیگر بازیگران فیلم هم قابل قبول است. مشخص است که نویسنده فضای داستان را به خوبی می شناسد و فکر همه ی قصه را کرده است. شاهد این سخن آن است که وقتی قصه را از آخر به اول می چینی، نکته ی اشتباهی در آن نمی یابی. در پایان باید گفت که فیلم از لحاظ ساخت بی شک یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینمای ایران تا امروز روز است.

اما ابد و یک روز فیلم مناسبی نیست. برای بیان این مدعا باید مقدمه ای را به عرض برسانم. بدیهی است که جملات خبری نمی توانند از پیامی مشخص تهی باشند. این معنای در مقابل معنای استفهام است. یعنی شما یا می پرسید که"آیا ابد و یک روز فیلم خوبی است؟" که این می شود استفهام و یا می گویید"ابد و یک روز فیلم خوبی است" که این می شود جمله ی خبری. سینما اصولا و به هیچ وجه جای استفهام نیست. اگر هم استفهامی در "سینمای درست" رخ می دهد استفهامی است که تایید یا انکار موضوعی را در بطن خود دارد. سینما هیچ گاه سوال بدون پیام نمی پرسد. و حتی سکوتش هم پیام به دنبال دارد. مثلا اگر شما یک واقعه تلخ را در سینما به نمایش بکشید و بعد در ظاهر هیچ موضعی نسبت به آن اتخاذ نکنید، در حقیقت با بیان تلخ آن واقعه شما نیز بر تلخی آن صحه گذاشته اید و موضع خود را در برابر آن مشخص نموده اید.

نکته ی بعد آن است که سینما اصولا و عملا و ذاتا هیچ گاه نمایی خام از زندگی واقعی نیست. این حکم حتی در مورد فیلم های مستند نیز صدق می کند. این کارگردان است که تصمیم می گیرد، دوربینش را کجا قرار دهد و از چه نمایی و از چه زاویه ای به زندگی واقعی نگاه کند. بعد هم که به تدوین می نشیند اوست که تصمیم می گیرد این نماها در فیلم چه رابطه ای با یکدیگر خواهند داشت. پس این ادعا که ما تنها واقعیت های موجود را به تصویر می کشیم، حرف گزافه ای است که بیشتر به یک فریبکاری عامیانه شبیه است.

ابد یک روز فیلم مناسبی از لحاظ پیام و محتوا نیست. چرا که تأثیری که در ناخودآگاه مخاطب می گذارد، تآثیر مثبت و رو به جلویی نیست. فیلم خوب فیلمی است که جامعه ی خود را به شجاعت، وفاداری، غیرت، مهربانی و دیگر صفات انسانی تشویق نماید. فیلم از ابتدا برادر بزرگ تر را به عنوان حامی خواهر مورد مجادله و قهرمان داستان نشان می دهد و در پایان به مخاطب می فهماند که او نیز کاری جز فریب انجام نمی داده است. و قهرمان داستان بدون آنکه راهکاری برای مشکلاتش بیابد بازمی گردد به همان جهنمی که در آن گرفتار بود. در واقع هیچ یک از شخصیت های موجود در زندگی قهرمان داستان قابل اتکاء نیست حتی "مادر" که همیشه مرجع و مآمن فرزندان است. بهترین نتیجه ای که از این فیلم می توان گرفت این است که؛" باید این زندگی کوفتی را تحمل کرد". این البته برداشت بسیار انسانی و اخلاقی داستان است. در مقابل این برداشت، رویکرد دیگری مطرح می شود که "خود خواه باش و برو". نکته ای که باقی می ماند این است که این زندگی سیاه است اما دعوا بر سر تحمل یا فرار از چاله به چاه است. پس در سیاهی این زندگی شکی نیست.

این ها همه در صورتی است که حتی اگر زندگی مردمان ما به همین اندازه که فیلمسازان می پندارد سیاه باشد، نباید بر سرشان کوبید که شما چقدر بد بختید، بلکه رسالت هنرمند امیدوار کردن و امید دادن به جامعه است. در تاریخ سینما هنرمندانی بوده اند که از یک ملت شکست خورده ی مفلوک، یک شیر شجاع جنگجو ساخته اند اما متأسفانه امروز ما برای آنکه تعهد خود را به جامعه ی روشنفکر مریض و از زندگی بریده ی خود اثبات کنیم، بر سر سیاهنمایی زندگی مردمانمان مسابقه گذاشته ایم. این آرمانی است که جایزه های جهانی برای ما ترسیم می نمایند. وقتی که قرار است دشمن بگوید چه چیزی بسازید، از پیش معلوم است که ملت بهره ای از کار ما نخواهند برد. البته ممکن است فیلمسازان خودآگاه چنین نکنند و تحت تأثیر جوّی باشند که برایشان مهیا شده اما به هر حال سیاستگذاران سینمای کشور-اگر سیاست گذاری وجود داشته باشد و یا اگر سیاست گذار خودش مریض نباشد- موظفند که از صلاح ملت با تشویق و تنبیه خود صیانت نمایند.

امید است توانایی های خوب فیلمسازان در عرصه سینما با اندیشه هایی گره بخورد که حتی اگر تقیدی به دین و آرمان های دینی ندارند، حداقل به فکر منافع ملی مردمان خود باشند.
۰ نظر ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۴:۳۱
زندانی زندانی

همانطور که می دانید این روزها با اقدام سیاستمداران آمریکایی تنور اخبار برجامی دوباره گرم شده است. با آنکه گفتنش برایم تلخ است اما باید به عرض برسانم که همگی ما که به نحوی سرنوشتمان با این ماجرا گره خورده است، دچار اوضاع مضحک و اسفناکی شده ایم. همه ی ما از ابتدا سوار بر کشتی سوراخی شدیم که دوستان دموکرات مودب آن آقای بنفش، قول داده بودند که غرق نمی شود. و حالا منتظریم تا ببینیم چه زمانی آب از ساق پایمان بالا می آید تا به گردنمان برسد. این معاهده هنگامی که برقرار بود دستاوردش برای ما - به قول آقای رئیس - «تقریبا هیچ» بود، شما را به خدا این خنده دار نیست که امروز برای باطل نشدنش صف کشیده اند و شکایت سگ سیاه را به گرگ سفید می برند؟ گیرم که آن مرد چپ دست قانون مزبور را وتو کرد و سیاستمداران آمریکایی هم وتوی او را نشکستند، آن وقت باید خوشحال باشیم که بر اساس برجام بانک های بزرگ دنیا باید با ما کار کنند اما به خاطر سیاست های پشت پرده ی دولت آمریکا با ما کار نمی کنند؟

برجام پیش از این ها لغو شده بود، حتی باید گفت این نوزاد از ابتدا ناقص الخلقه بود. برجام آن زمانی لغو شد که آقایان منافع سیاسی خود را بر سر میز مذاکرات بردند و با عجله کوشیدند تا مشق های نانوشته شان را به یاری دشمنان قسم خورده ی یک ملت، پنهان کنند. برجام آن زمانی شکست خورده بود که آقایان دوست را دشمن پنداشتند و دشمنان را دوست. یادتان می آید آن روزهایی را که "اولین ها" را با افتخار برایمان می شمردند: اولین مذاکرات رو در رو با آمریکا، اولین تماس تلفنی با رئیس جمهور آمریکا، اولین دیدار وزرای خارجه ایران و آمریکا، اولین وزیرخارجه ای که با رئیس جمهور آمریکا دست داد. لگد بر ثمره خون شهیدان مبارزه با شیطان بزرگ می زدند و نام آن را شکستن تابوی دوستی با کدخدای باهوش و با ادب می گذاشتند. تابویی که به گفته ی آقایان مشتی بی سواد بی شناسنامه ی تندروی لایق جهنم در اوهام خود بنایش کرده بودند و راه نان و آب مردم را بوسیله ی آن بسته بودند.

حالا اما همگی دست به سینه ایستاده ایم تا این کشتی هزار حفره به تمامی غرق شود تا بلکه آقایان دست از دوستان مودب دموکراتشان بکشند. تاریخ هیچ گاه فریاد های آن آقای عصبانی را فراموش نخواهد کرد که در میان مردم و در پاسخ به سخنان حکیم فرزانه ی ما زبان می چرخاند که «ما به مذاکرات خوشبین هستیم».

چه آن قانون امضا بشود و چه نشود، حاصل این همه تابو شکنی و خوشبینی؛ یک راکتور از بتن پرشده، عده ای جوان دانشمند مهاجرت کرده و داغ یک فریب بزرگ است که تا ابد نشان ساده لوحی آن بر پیکر ما باقی خواهد ماند. این عبرت بزرگ تاریخی، شاید در ادامه ی راه به کارمان بیاید اما بی شک آنچنان که پس از این خواهید شنید، مایه ی سربلندی ما نخواهد بود.

امید است گرداب کینه و عداوت دشمنان، دست آقایان را از این تخته پاره ی پر حفره جدا سازد؛ چرا که نصیحت های پدرانه ی نوح به گوش این پسران سرکش اثر نمی کند.

۲ نظر ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۵:۵۴
زندانی زندانی

در سال های پس از انقلاب در نگاه برخی اصطلاح مردم سالاری دینی مرادف با معنای دموکراسی در مغرب زمین پنداشته شده است. اما همچنان که حکیم فرزانه انقلاب بارها اشاره نموده اند، مردم سالاری دینی بر گرفته از سنت های اسلامی در سیره ی بزرگان دینی تشیع است.

اما مسئله اینجاست که آنچه در عمل اتفاق می افتد، حتی همان حکومت مردم بر مردم انسان محور بر آمده از ماده گرایی قرون اخیر دنیای غرب نیز نیست. آنچه امروز در جوامع غربی رخ می دهد پیاده سازی ایده ی صاحبان قدرت به گونه ای است که نارضایتی عمومی را به دنبال نداشته باشد. میان معنای حکومت مردم بر مردم، جلب رضایت عمومی و جلوگیری از شکل یافتن نارضایتی عمومی تفاوت های بسیاری است. حکومت مردم بر مردم یعنی الگوی اداره ی جامعه بر اساس نظر اکثریت مردمان شکل می یابد. و معنای آن ایده پردازی اکثریت جامعه است. جلب رضایت عمومی به معنای انجام ایده های عده ای صاحبان قدرت با کسب رضایت اکثریت مردم یک جامعه به وسیله امتیازات و مشوق های در نظر گرفته شده است. اما جلوگیری از شکل یافتن نارضایتی عمومی اعمال نظر صاحبان قدرت به گونه ای فریبکارانه است که جامعه دچار خودآگاهی نسبت به حقوق و زیان های خود نباشد. مهم ترین ابزار در این روش استفاده از فشار رسانه های عمومی و اعمال قوانین سختگیرانه در برابر به اصطلاح قانون شکنان است.

اما مردم سالاری دینی به معنای انتخاب آگاهانه و آزادانه مردم در سر نهادن بر دستورات شارع مقدس است. این ایده نه مردم را منبع حق و حقیقت می داند و نه در پی فریفتن ایشان برای استفاده از قدرت اجتماعی آنان است. اما ارزش انتخاب آنان را به رسمیت می شناسد. حق انتخاب داشتن و ارزشمندی انتخاب دو معنای متفاوت از یکدیگرند. اگر مردمان یک جامعه آگاهانه دست از حق بردارند، بی شک مقصرند و به وعید الهی گرفتار خواهند آمد؛ چرا که دستگاه الهی هیچگونه حقی را برای هیچ کسی در ظلم و تباهی به رسمیت نمی شناسد. اما عمل یک جامعه نیز از سر زور، ناآگاهی و یا فریب ارزشمند نخواهد بود. تمام تلاش دستگاه انبیاء از ابتدا تا کنون صرف آگاه نمودن جوامع شده است تا آنان از سر آگاهی و اختیار دست به انتخاب مسیر صحیح توحید بزنند.

خلاصه ی مطلب آن است که انسان ها می توانند انتخاب کنند اما باید حق و حقیقت را انتخاب کنند تا به رستگاری برسند. باید نه به معنای اجبار عملی بلکه به معنای اجبار نظری بر آمده از تفکر صحیح مبتنی بر حق است. خداوند هیچگاه مسیری که به تباهی جامعه بیانجامد را تایید نمی نماید. انسان ها می توانند به بهشت بروند یا به جهنم اما باید آگاهانه مسیر بهشت را انتخاب نمایند.

ارجاعات:

·        افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالارى و تکیه‌ى به آراء مردم، جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامى استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همه‌ى قانونگذارى‌ها و اجراها و عزل‌ونصب‌ها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود. و گردش کار در این نظام به‌وسیله‌ى مردم‌سالارى است.(14/03/1393)

·        مردم‌سالارىِ ما از دل اسلام جوشید. بارها عرض شده است که این‌جور نیست که وقتی ما میگوییم مردم‌سالاری دینی، این به معنای یک ترکیب انضمامی بین مردم‌سالاری با یک مفهومی است و دین با یک مفهوم دیگری؛ این نیست. مردم‌سالاری ما از دین سرچشمه گرفته است، اسلام این راه را به ما نشان داده است، با هدایت اسلام است که ما به نظام جمهوری اسلامی رسیدیم.(14/06/1392)

·        من متأسفم از این که خیلی از جوانهای ما از این شگردهائی که در دنیا، در آمریکا، در غرب، در اروپا، در زمینه‌ی انتخابات به کار میبرند، که ظاهر دموکراسی دارد، اما باطن غیر دموکراسی دارد، خبر ندارند. کتابهای خوبی در این زمینه نوشته شده، خود غربی‌ها نوشته‌اند؛ اینها را بخوانند، این کتابها را ببینند؛ چگونگی انتخاب یک شهردار یا یک فرماندار در فلان ایالت آمریکا، بعد سناتور شدن، بعد رئیس جمهور شدن؛ هل داده شدن افراد به این عرصه‌ها چگونه است، با چه شگردهائی انجام میگیرد.(30/04/1392)

۱ نظر ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۰:۵۴
زندانی زندانی

چندی سالی است که عبارت "مدیریت جهادی"  در سپهر سیاسی کشور ما عنوان شده است. اصل عنوان نمودن چنین عبارتی نقدی ملموس را در درون خود به همراه دارد. اینکه ما نیازمند به مدیریت جهادی هستیم یعنی اینکه امروز دچار نوعی از مدیریت گشته ایم که هر چه باشد جهادی نیست.

مدیریت حاکم بر کشور ما تضادش را با آرمان ها و رهنمودهای ارکان انقلابی کشور آنجا عیان می کند که برای مدیریت یک پدیده ی انقلابی پا به عرصه می گذارد. اجتماع عظیم اربعین یکی از این مسائل است که رابطه ای مستقیم با نگاه انقلاب اسلامی دارد. اما گویی از منظر دستگاه اداری کشور این موضوع بیشتر به عنوان یک چالش یا خطا در سیستم ارزیابی می شود. در این زمینه می توان چند نکته را یادآوری نمود:

  • از زمانی که کنگره ی عظیم اربعین شکل گرفت تا امروز تمامی سیاست هایی که با عنوان ساماندهی اعمال شده است نتیجه ای جز کاهش جمعیت زائران نداشته است و این روند با ادامه یافتن خود، کنگره ی عظیم اربعین را از معنا تهی خواهد نمود.

  • امروز اگر شما قصد سفر به ترکیه و آنتالیا را داشته باشید، می توانید با اخذ گذرنامه و بدون اخذ ویزا سفر خود را آغاز نمایید. علت این مسئله مناسبات دیپلماتیکی است که طی مذاکراتی به نتیجه رسیده است. سوال اینجاست که دستگاه دیپلماسی ما که مملو از دیپلمات های کارکشته است آیا نمی تواند با کشور عراق که روابط مناسب سیاسی و قرابت فرهنگی فراوانی با ما دارد به این نتیجه برسند که برای مدت بیست روز و در جهت یک منفعت راهبردی مشترک که مورد حمایت علمای نجف نیز هست، اخذ روادید را منتفی یا رایگان نمایند؟ نمی شود امتیاز مشابهی مانند رایگان بودن روادید در هفته ی کرامت یا هر پیشنهاد معقول دیپلماتیکی که دستگاه دیپلماسی به آن آگاه تر است را پیشنهاد نمود؟

  •  بی شک کاهش هزینه های سفر یکی از مشوق هایی است که عاشقان زیارت را چه از توانگر و چه از قشر کم توان جامعه برای زیارت در این بازه زمانی ترغیب می کند. اینکه با همت و بزرگواری عاشقان حضرت اباعبدالله در کشور عراق هزینه های اسکان و تغذیه از دوش زائر برداشته شده است را نباید با جایگزین کردن هزینه های دیگر مانند بیمه و ثبت نام و هزار پیچ و تاب اداری جبران نماییم. می شود راهکارهای جهادی ای برای بیمه یا ثبت نام در نظر گرفت که موجب افزایش هزینه ها نشود.
  • این مطلب که جمعیت عظیم زائران نیازمند ساماندهی هستند بر کسی پوشیده نیست، اما این ساماندهی نباید موجب خارج شدن این سنت راهبری از حالت مردمی آن بشود. روندی که امروز آغاز شده است دیری نخواهد پایید که کوپن های تغذیه مهیا می کند و زائران را الزام می نماید که برای جلوگیری از ازدحام باید تنها از فلان موکب نذری دریافت نمایند. و هر موکبی که به غیر از زائران خود پناه یا نذری بدهد به اشد مجازات گرفتار خواهد شد.

  •  امروز یکی از مقامات انتظامی در گفتگو با خبر صدا و سیما از زائرانی که بدون گذرنامه یا ویزا به مرزها مراجعه نموده بودند به مشتی قانون شکن تعبیر نمود. می شود با روش های جهادی و پیشنهاد های بسیاری که در بالا به برخی از آن اشاره شد از این ازدحام جلوگیری نمود. این تعابیر از همان نگاه غیر جهادی نشئت می گیرد که کنگره ی عظیم اربعین را نوعی خطا در سیستم می پندارد. در سیستم اداری غرب زده ی ما معنا ندارد که مشتی انسان که می توانند در طول سال به سفر زیارتی بروند به یک باره به مرز ها هجوم بیاورند و سیستم اداری کشور را مختل نمایند و کارمندان پرتلاش آن را از کارهای مهمی که در ادارجات خود دارند باز دارند.

در نهایت امید است با عنایت حضرت ارباب، دستگاه اداری ما نگاه خود را به کنگره ی عظیم اربعین تغییر دهد تا خدای ناکرده ثمره ی اینگونه مدیریت غیر جهادی به سد عن سبیل الله منجر نشود.

۱ نظر ۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۱
زندانی زندانی

با ظهور مدرنیته در اواسط دوران قاجار در ایران، روشنفکرانی سر بر آوردند که به تقلید از جوامع تجربه گرای غربی، علم را تنها به حوزه ی علوم تجربه پذیر منحصر می دانستند و در یک تکبر جاهلانه هر آن چیزی را که از منظرشان خرافه می آمد انکار می نمودند. در نگاه این مقلدان تازه به دوران رسیده دین نیز مبنایی در تجربه نداشت و جاهلانه می نمود. بعد تر که حلوای غرب زدگی از دهان افتاد و جامعه تجربه ی بیشتری کسب نمود، پدیده ای به نام دین علمی رخ نمود. حالا دنباله های همان نسل اول از مقلدین تمدن غربی به دلایل گوناگون دیگر نمی توانستند قائل به نفی دین باشند، دینی را ارائه می نمودند که با اصول مسلم علوم تجربی مغایرتی نداشت. از اینجا بود که برخی با آیات قرآن نظریات ابطال پذیر علوم تجربی را به اثبات می رساندند. دیری نپایید که برخی از این نظریات از سوی جاعلانشان به ورطه ی بطلان کشیده شد و آقایان ماندند، با تفاسیری از قرآن که نمی دانستند، چگونه از زیر بار خجلتش خارج شوند. گرچه طمطراق آن علم دینی در هم شکسته شد اما همچنان با سلطنت مدرنیته که علم تجربی را خدای خود می داند، شبهاتی از این دست باقی است. هنوز هم گاهی برخی متخصصین در علوم تجربی مانند آقایان مهندسین یا پزشکان، احساس می کنند که تکبر علمی موجود در حوزه ی فنی خود را می توانند به حوزه ی دین و اندیشه نیز گسترش دهند. این گونه شبهات دیگر برای مبلغین سوالات نخ نمایی است که بارها به آن پاسخ داده شده است.

اما امروز داستان وارونه شده است. تا دیروز وقتی مهندسین و پزشکان آیه ای از قرآن می خوانند که پای خود را به دین باز کنند، مبلغین پاسخ می دادند که این کار شیوه ی اجتهاد می طلبد. مگر می شود فقط با یک آیه دین را تعریف نمود. مگر می شود احادیث را ندید. و مگر می شود قواعد عقلی مسلم در علم اصول را به کار نبست و به فتوای دینی دست یافت. اما امروز وقتی سخن از طب اسلامی می شود و کسی سوال می کند که مبلغین را چه کار به کرسی طبابت، پاسخ می شنود که: «کلوا من الطیبات واعملوا صالحا». و دیگر کسی سخن از اجتهاد و تخصص نمی زند. دیگر دین یک مجموعه ی به هم پیوسته نیست که نتوان با یک آیه آن را تفسیر نمود. دیگر کسی سر بر نمی آورد که: "ببین عزیز جان ما در سیر تاریخ اسلام با پدیده ای رو به رو بودیم به نام جعل حدیث، پس شما نمی توانی هر روایتی را مستمک قرار دهی، این کار نیاز به تخصص در علم رجال دارد." نه دیگر اینگونه نیست، می شود از هر کتابی، هر روایتی را که در باب غذا و طب است بیابید و از آن یک قاعده ی طبی در آورید.

در گذشته اگر عالمان علوم تجربی پا در کفش عالمان دینی می نمودند، امروز این مبلغین اند که پا در کفش علوم تجربی نموده اند. همانگونه که نمی شد بدون آگاهی از منابع دینی و با یک نگاه جامع، به دین ورود پیدا کرد، امروز هم نمی شود بدون آگاهی از ساختار بدن آدمی و مطالعه ی منابع گوناگون طبی و آزمایشات پی در پی دست به طبابت برد.

ماجرا از آن جایی شروع می شود که برخی قائل به جامعیت دین به معنای ورود دین به همه ی حوزه ها می شوند. در اینجا دو نظر وجود دارد. نظر اول این است که دین عهده دار مسئله ی هدایت بشر است و از این باب با ارائه ی اصول کلی زندگی انسان، جامعیت دین بر زندگانی بشر حاکم می شود. لکن این بدان معنا نیست که وظیفه ی تلاش از دوش انسان برداشته شده است و دیگر نیازی نیست که متخصصین علوم گوناگون با همت بلند در تلاش برای کشف قواعد طبیعت و تکمیل علوم گوناگون باشد. اما در مقابل برخی دیگر قائل اند که همه چیز از آسمان آمده است. من جمله علم طب.

 بی شک ما تعداد قابل توجهی احادیث در باب تغذیه و طب در منابع دینی خود مشاهده می نماییم. اما آیا یک عالم دینی کار کشته که با همه ی این احادیث آشناست می تواند ریاست یک بیمارستان را برعهده بگیرد و بدون رخ دادن فاجعه ی انسانی از آن خارج شود؟ حتی اگر ما قائل به وجود طب اسلامی به صورت نقلی(یعنی قائل باشیم که همه چیز از آسمان به زمین گفته شده است و جایی برای تلاش عقل وجود ندارد) باشیم، باز هم داستان همان داستان اجتهاد است. احادیث به صورت یک مجموعه ی هماهنگ به دست ما نرسیده است، همچنان که در فقه اینگونه است. برخی آیات و روایات به صورت ظاهری با هم در تعارض اند و باید مجتهدی قابل، دست به اجتهاد ببرد و یک نظام هماهنگ را به جامعه ارائه بدهد.

آنچه امروز شاهد آنیم، که به زعم برخی آقایان رواج طب اسلامی و تغییر سبک زندگی مسلمانان است، چند روز دیگر موریانه ی دین مردم خواهد شد. امروز مبلغین از منابر مردم را به خوردن این و آن دعوت می کنند تا چنین و چنان شود و فردا روز را نمی بینند که اگر این رابطه ی علیت که بدون در نظر گرفتن شرایط  زمان و مکان از یک حدیث عنوان می نمایند، درد مردم را درمان نکرد یا از سوی دیگر دردی به دردهایشان افزود، آنگاه مردم اگر نپندارند که دین خدا به باطل فرمان می دهد، بی شک خواهند گفت که این مبلغان سر از کار دین خدا در نمی آورند و در آنجا که باید به فرمان عقل به تقلید از عالمان بپردازند نیز فرمان نخواهند برد.

و صد افسوس بر جامعه ای که اطبائش بر کرسی تجارت می نشینند و به جای درد درمان مردم، درد کسب مال التجاره دارند و مبلغینش به جای نشستن بر کرسی هدایت دینی، دست بر طبابت می برند. همین می شود که کسی از آن سوی کره ی خاکی، دینی جدید می تراشد و بر منبر رسانه می نشیند و خلایق را به سجده بر آن می خواند. این یک قاعده ی کلی است، اگر بخواهید بر کرسی کس دیگری بنشینید بی شک کسان دیگری هم بر کرسی شما خواهند نشست.

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۵ ، ۰۷:۵۹
زندانی زندانی

یادم هست که در جایی خواندم، یکی از هواداران فیلم "رستگاری در شائوشنگ" این فیلم را بیش از صد بار تماشا کرده است. تماشای چندباره ی فیلم از سوی هواداران بدون آنکه از شوق و اشتیاقشان کاسته شود بی شک یکی از معیارهای پسندیده بودن هر فیلم یا هر محصول تصویری است.

مختارنامه بی شک یکی از این آثار است. از زمان پایان اولین پخش این سریال تاریخی، به طور میانگین هر سال دوبار در شبکه های گوناگون در ایام محرم و صفر این سریال از رسانه ی ملی پخش می گردد. و همچنان هم تماشاگران تماشای این سریال را به بسیاری از برنامه های بدیع داخلی و خارجی ترجیح می دهند. این جدای از بخش فروش این سریال در نسخه های نمایش خانگی است.

مختارنامه، بی شک یکی از سه دستاورد برتر تاریخ سینما و محصولات تصویری جمهوری اسلامی ایران است. این سریال که به مدت نزدیک به یک دهه تولید و پخش آن به طول انجامیده است، به سفارش مستقیم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است و نماد یک کار سفارشی بسیار عالی است. اگر توجه کرده باشید هیچ کسی جرآت نداشت که در طول پخش سریال آن را به کنایه ی سفارشی بودن پس بزند. اینجاست که مشخص می شود، سینمای سفارشی به ذات خود پدیده ی ناخوشایندی نیست، چه آن که اگر بتوان به خوبی از امکانات موجود استفاده کرد چه بسا که آثار ماندگاری پدید بیایند.

مختارنامه در گام اول یک انتخاب هوشمندانه از سوی کارگردان و فیلمنامه نویس است. یک داستان اقتباسی از ماجرای کربلا که به صورت مستقیم به این حادثه ی حساسیت بر انگیز نمی پردازد. همچنین شخصیت قهرمان داستان مختار - حساسیت چندانی از سوی مراکز مذهبی ایجاد نمی نماید تا قضاوت درباره ی اعمال او و داستان پردازی در کنار واقعیت های تاریخی، موجب ایجاد حاشیه های چالش گونه برای محصول گردد. از سوی دیگر داستان حکومت مختار شباهت بسیار زیادی با وضعیت معاصر ما دارد. مختارنامه داستان تلاش شیعیان برای برپایی حکومتی اسلامی و علوی است که ارتباطی واضح و مستقیم با امام معصوم به عنوان رکن اصلی دستگاه تشیع ندارد و مشروعیت خویش را از طریق نواب امام بدست آورده است. از سوی دیگر آنچه اشتراک عمیقی میان انقلاب اسلامی و داستان مختارنامه ایجاد می کند وابستگی ایدئولوژیک هر دو حکومت به داستان کربلا و قیام حضرت سیدالشهداست. چه آنکه اگر مختار به خون خواهی حضرت اباعبدالله اقدام به تشکیل حکومت نمود، انقلاب اسلامی مردم ایران نیز در محرم و عاشورای سال 57 قوام یافت و شعله ی شور حسینی در نهاد مردم در 22 بهمن ماه همان سال به ثمر رسید و پس از آن نیز تنها عاملی که باعث مقاومت مردم ایران در هشت سال دفاع مقدس و حوادث پس از آن تا کنون شده، داستان عبرت های عاشورایی عاشقان آستان امامت و ولایت بوده است.

این ها همه به همراه فیلمنامه ای از سر آگاهی در کنار قابلیت های تکنیکی مناسب و تلاش های موفق ارکان گوناگون این محصول باعث شده تا مختارنامه در میان جامعه ی شیعه و مسلمان منطقه جایگاه بسزایی داشته باشد. اگر با زوال دستگاه منحوس پهلوی، ثمره تلاش آنان برای ترویج فساد و فحشا در مجموعه ی فیلم فارسی ها همچنان باقی است و سندی بر مطالبات باطنی سرکردگان آن حکومت سرنگون شده است، بی شک مختارنامه نیز تا هر زمان که رسانه های تصویر زنده باشند در میان مردم ایران به عنوان بیانیه ی اندیشه های حاکم بر نظام جمهوری اسلامی باقی خواهد ماند و بهترین شاهد بر این ادعا سفارشی بودن این محصول است.

به امید آنکه مختارنامه الگوی رفتاری دستگاه رسانه ای منتسب به انقلاب اسلامی ایران و تمامی همفکران آن در سرتاسر گیتی گردد و ما در آینده شاهد برادرخوانده ی شایسته برای این محصول فاخر سینمایی باشیم.

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۱
زندانی زندانی

چند روز پیش در پی طعن کریه و ناخودآگاه یک دوست، سر به جیب خود فرو بردم و اندیشیدم که دانایی چیست؟

آیا دانایی انباشتن محفوظات فراوان در ذهن است؟ آیا مررو چند باره ی مجلات زرد علمی و فروش متاع دست به دست شده ی آن در محافل شبه اندیشه، قدم در مسیر دانایی است؟ آیا شرکت مداوم در دوره های علم نمایِ  شهر فرنگی که از هر بابی سخنی می گویند به معنای آموختن دانایی است؟ آیا سرک کشیدن چند باره در موسسات زبان خارجی و فراگیری فرانسه و آلمانی و یونانی به صرف این بهانه که "زبان علم را باید آموخت"، فراگیری زبان دانایی است؟

یا شاید دانایی پیگیری موضوعی است که انسان سعادت خود را در آن می جوید و شاید دانش پاسخ به سوال درونی انسان مبنی بر چگونه زیستن است. اگربه دنبال این سوال که "چگونه باید زیست؟" کتابی خواندیم، کلاسی رفتیم و یا زبان دیگری را آموختیم،بی شک همگی از سر دانایی است.

و شاید اگر برای پاسخ به سوال ما کتابی نوشته نشده است یا کلاسی برگزار نمی شود که کمکی در جهت یافتن پاسخ باشد سزاورتر آن است که در کتابخانه اندیشه ی خود به دنبال پاسخ باشیم.

و در پایان اگر اصولا چنین سوالی نداریم، همان بهتر که سر به زندگی روزمره نماییم و نام دانش و دانایی را دست مایه ی برآوردن خواسته های نامشروع انسانی از جمله سودای شهرت و نشستن بر یک صندلی چرمی بزرگ ننماییم.

به امید روزی که دانایی از مشرق صداقت و جستجوی حقیقت سر بر آورد و جان های تشنه را از دانش سیراب کند.

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۸
زندانی زندانی

در میان جمع های روزهای عزای حسینی کودکی از ما پرسید که چه کسی حضرت اباعبدالله را کشته است؟ من و برادرم به هم نگریستیم، نمی دانستیم جواب یک کودک را چگونه باید بدهیم. نام قاتلین حضرت اباعبدالله و صادر کنندگان فرمانش یکایک بر زبانمان جاری شد و با خود شور کردیم که چگونه جواب او را بدهیم. از شمر و ابن سعد و ابن زیاد و یزید شروع کردیم و در نهایت به اصحاب سقیفه رسیدیم.

آن شب گذشت و من همچنان این سوال برایم مطرح بود که قاتل حقیقی ارباب تشنه لبان کیست؟ در این میان در یکی از مجالس عزا سخنی شنیدم که بر تقدیر خود نیز ترسیدم.

من آن شب شنیدم که عمر سعد گفته بود که من میدانم که حسین علیه السلام کیست و قتل او جایز نیست اما من در این کار بر سر حکومت ری معامله کرده ام. عمر سعد یک عمر آرزوی حکومت ری را در دل پرورانده بود و آن روز که او را بدین مقام وعده دادند، دانسته و آگاه قیامت خود را با آن معامله کرد.

از آن پس دانستم که حضرت اباعبدالله را «آرزوی دنیا»ی مردمان کشت. سپس نگاهی به خود انداختم. دیدم من نیز پرم از آرزوهایی که هنوز نوپایند. آرزوهایی که اگر پروانده هم شوند به گرد پای حکومت ری نمی رسند. ترسیدم، از آرزوهای دنیای خود ترسیدم. دیدم من به دنبال قاتل حضرت ارباب به خلوت خانه ی خود رسیده ام. دیدم من خود به قاتل حسین علیه السلام در قلبم پناه داده ام.

از آن دم با خود عهد کردم که حسرت داشتن هیچ چیز را در درونم نپرورانم. من دلم نمی خواهد حسرت حکومت بر ری آنقدر برایم بزرگ شود تا نتوانم بار سنگین آن را تحمل نمایم و خدای ناکرده  بر سرم آوار شود همانگونه که بر سر عمر سعد آوار شد و دنیا و آخرتش را بر باد داد.

به امید آنکه خدا ما را نجات دهد.

۱ نظر ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۰
زندانی زندانی

چهار سال پیش که کاندیدای جریان بهار رد صلاحیت شد و انتظار هواداران آن جریان برای ورود خیراندیشان نظام، بی نتیجه ماند، بسیاری از دوستان ما راهشان را جدا کردند.

یادم هست یک دوستی، پس از این ماجرا مطلبی نوشت و در آن تلویحا اعلام کرد که دیگر همخوانی میان مکتب موسای انقلاب و هارونش نمی بیند.

امروز هم از همان روزهاست. بی آنکه با کسی سخن گفته باشم، می دانم که بسیاری از دوستان ما که خود را مهیای حضور در عرصه ی انتخابات می کردند و تصمیمشان را نیز گرفته بودند، احساس سرشکستگی می کنند و هر یک به میزان صبر و پایبندیشان به اصول مسلم انقلاب، عمل خواهند کرد.

بیایید امروز همه با هم یک بار دیگر داستان طالوت و جالوت را مرور کنیم. بیاییم دوباره مانند بنی اسرائیل اندیشه ی خود را بر اندیشه ی ولی برتری ندهیم. که اگر تفاوتی میان فهم ما و فهم ولی نبود، اصولا ولایتمداری معنا نداشت. ولایت مداری آنجایی معنا می یابد که فهم ما با فهم ولی در تعارض باشد و اینجاست که عمل ما باید مطابق فهم ولی باشد.

اما سخنی دارم با خناسانی که دهان به یاوه گشوده اند. شما که امروز از این توصیه و رنجش برخی برادران کم صبر ما خرسندید، بهتر است اگر شهامتش را دارید، همان کاری را بکنید که نامزد انتخاباتی دوستان ما کرد. شما هم اگر شهامتش را دارید نامزد های مورد نظرتان را برای دریافت نظر مشورتی، به خدمت حکیم قوم بفرستید و بعد اگر رویتان شد آن را منتشر کنید.

بسیاری از آقایانی که شما زیر بیرقشان سینه میزنید، در بسیاری از موارد از فرمان روشن ولی سرپیچی کرده اند. حال جالب است که شما مدعی ولایت مداری شده اید. هنوز هم که هشت سال از آن ماجرا می گذرد، هر گاه که بزرگ امت سخن از نابخردی های شما می کند، به نیش و کنایه پنجه بر فرمانش می کشید، اما به هنگام نان به نرخ روز خوردن، دست می اندازید بر بیرق ولایت مداری.

من نمی دانم که اصحاب فتنه و دوستان "نشست برلین" و رسوایی "مک فارلین" و آقایان "تقریبا هیچ" چگونه رویشان می شود که ما را به سفارش جان جانمان شماتت کنند؟ اگر قرار بود که نظر پیرمرادمان درباره ی شما و عملکردتان نیز اینگونه مخلصانه و صمیمی بیان شود که دیگر از دروازه های شهر راهتان نمی دادند.

تجربه ی ولایت مداری شما پس از نماز جمعه ی سال 88 حکیم فرزانه ی امت، نمایان شد. شما صاحبان نامه ی بی سلام و والسلام هستید، شما همان هایی هستید که تشت اسلام رحمانیتان از آسمان افتاده است. شما همان آقایانی هستید که به فرمان ولایت، وزیرتان را بردند تا دستاوردهای دفاعی این مرز و بوم را نشانش دهند بلکه دست از یاوه گویی بردارد. چقدر جواب شنیده اید و امروز ما را به یک نصیحت برادرانه شماتت می کنید.

ما سرفرازانه از هر نصحیت و امری اطاعت می کنیم. این مایه ی افتخار ماست که ما را لایق دانسته اند تا نصیحتمان کنند. ما سرافرازیم که هارون خمینی در ما زمینه ی فرمان برداری را می بیند که فرمانمان دهد. ما خرسندیم که پدر امت، چون فرزندی خلف ما را نصیحت می کند، که ناخلفان را دیگر امید رستگاری نیست.

۵ نظر ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۰
زندانی زندانی