افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

این حدیث شریف را همه ی ما شنیده ایم که : الدنیا سجن المومن. اما آیا تاکنون بدان اندیشیده ایم؟ این چه سری است که دنیا برای مومنان چون زندان است؟ مگر نه این است که مومنان دستور به رعایت شئونات زندگی گرفته اند که ازدواج کنند، بوی خوش استعمال نمایند، عسل بنوشند و از گوشت چهارپایان تناول کنند؟

ایمان راسخ به مسئله ی معاد، آن حقیقتی است که پرده از این سوال برمیدارد. دنیا از آن رو برای مومنان چون قفسی ملال انگیز است که آنان در حیات زمینیشان نیز برای آخرت میزیند.

مومنان دهقانانی بی تابند که همه ی اندیشه آنان معطوف به هنگام برداشت محصول است. از این روست که سخت مشغول زراعتند و فرصتی برای تماشای رنگارنگ دنیا بدان ها دست نمی دهد و تنها مونس آنان در دنیا سختی و مرارت کشت است.

و این شاید همان میزان حقیقی ایمان باشد. آنان که به معاد ایمان دارند اما حیات زمینیشان راهی به آخرت نمی جوید، سخت از مرگ می هراسند. اینان راضی اند که زمین باشد، نماز و مسجد و محراب باشد، خمس و زکات و حج باشد اما مرگ به سراغشان نیاید و از این روست که از جهاد میگریزند و فرزندانشان را در صندوق خانه ها پنهان میدارند تا رائحه ی شهادت بر آنان گذر نکند.

چه دنیای مومنانه ای! و مگر اسلام آمریکایی جز این است؟ اسلام آمریکایی همان تمنای شیطانی بقای دنیای فانی در لباس اسلام  است که دنیا طلبان در دل می پرورانند. و از این روست که فرموده باشند: الاعمال بالنیات.

این حال درونی انسان هاست که حقیقت عمل آنان را آشکار می سازد. اگر چون مومنان زندگی می کنیم اما چون آنان مشتاق هجرت نباشیم، نماز و حج و زکات ما وسیله ای است برای عشرتی آبرومند در دنیای دنیا طلبان. پس بهتر آنکه پیش از فرو ریختن دیوار خمیده دنیا، فکری برای عباداتمان کرده باشیم.

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۲
زندانی زندانی

از الزامات تلاش در روزگار ناخوشایند ما، حضور در جلسات دفاع و مصاحبه است. من نیز از آنجا که در طبقه ی مستضعفین قرار می گیرم، لاجرم در جلسات دفاع و مصاحبه ی زیادی شرکت کرده ام. در واقع ما مستضعفین همیشه درباره ی صلاحیتمان سوال های فراوانی است که باید بدان پاسخ دهیم.

اما دفاع؛ اصولا هیچ جلسه ی دفاعی در امروز روز، برای دفاع برگزار نمی شود. اگر بخواهید از طرح خود دفاع کنید چیزی دستتان را نمی گیرد. جلسه ی دفاع را علی المبنا بدین جهت برگزار می کنند که شما فروتنی را بیاموزید.

وقتی در یک جلسه ی دفاع شما متوجه می شوید که داور اصلا طرح شما را نخوانده و در بهترین حالت خوب نخوانده است، ناشیانه ترین حرکت آن است که به دفاع از اندیشه و تلاش خودتان برخیزید. همینجاست که استاد راهنما بر اساس رسالتش شما را به سکوت راهنمایی می کند. اما آنچه تجربه به شما می آموزد این است که هر چه استادٍ داور، ناشی تر باشد، شما باید بیشتر در برابرش ابراز خشوع کنید. جلسه دفاع را برگزار می کنند تا دانشجو و پژوهشگر مدام سر به تایید تکان دهد و در برابر هر ایراد وارد و ناواردی بگوید: "ای کاش پیش از این از نظرات شما مطلع می شدیم تا می توانستیم از اندیشه ی والای شما بهره مند شویم. حقیقت آن است که ما بسیار تلاش کردیم اما هیچ گاه آنچه را امروز از دو لب مبارک شما شنیدیم نیافتیم. در واقع این ایرادات شما همان هدف طرح ما بود که در ناکجا آباد به دنبالش می گشتیم ، آب در کوزه و ما...".

و اما مصاحبه؛ مصاحبه عملا جلسه ی بازجویی شماست. شما باید یاد بگیرید که در مصاحبه مدام لبخند بزنید. این نکته حیاتی را هیچ گاه فراموش نکنید که اصولا گرفتن رزومه از شما قبل از مصاحبه، تلاشی است برای یافتن نقاط ضعف شما؛ نه آشنا شدن با توانایی های شما. مصاحبه گر در جلسه ی مصاحبه مدام رزومه و دیگر اطلاعات به دست آمده از شما را زیر و رو می کند تا یک جای زخم در زندگی شما بیابد و پایش را با تمام قوا روی آن فشار دهد تا صدای ناله ی شما بلند شود. این رسالت هر مصاحبه گر حرفه ای است که صدای ناله ی داوطلب را بشنود و اصولا قضاوت بر اساس همین صدا هاست که شکل می گیرد.

در برخی موارد مشاهده شده که بدلیل تبحر داوطلب در لبخند زدن و پاسخ دادن، گاهی مصاحبه کننده رو به دشنام های محترمانه می آورد و سر می کند در زندگی شخصی و سراغ عمه ها و خاله ها را می گیرد تا شاید بتواند رسالت خود را در برابر شجره ی شریف مصاحبه کنندگان به جا آورده باشد.

اما من پس از چندی مصاحبه و دفاع، این روزها دیگر کمتر دچار مشکل می شوم. وقتی در جلسه ی دفاع می نشینم سر تکان می دهم و مدام از استاد داور تقدیر می کنم و وعده های خام میدهم که حتما این نظرات پس از تایید اعمال خواهد شد. حال آنکه داور ، استاد راهنما ، من و حتی منشی کارمند جلسه می دانند که این ها همه وعده هایی پوچ است که جزئی از روند اداری و قطعه ای از مسیر پر افتخار پیشرفت ماست.

و هنگامی که در جلسه ی مصاحبه حاضر می شوم، تمام تلاشم را می کنم تا دنیا را از دید آن آدم کوتوله ای ببینم که آن سوی میز بر کرسی قضاوت نشسته است و تمام عمر و همه ی تلاش های شبانه روزی مرا به تحقیر ورق می زند و با نگاه های نصفه و نیمه اش به من می فهماند که اکنون باید پشت میزش در حال نوشیدن چای و پاسخ دادن به پیام های تلفن همراهش می بود و در این میان تنها مقصر من هستم. و من آموخته ام که لبخند بزنم و مدام حاضر جواب باشم و چون یک موج سوار حاذق، بر امواج توهین و تحقیر مصاحبه کننده خوش رقصی نمایم.

اما بدانید که هر گاه از جلسه ای با موفقیت خارج می شوم، حالم از خودم به هم می خورد. احساس می کنم گرگی شده ام که از پس سگ صفتی های روزگار بر آمده است. احساس می کنم همان آدم ایده آل احمقی هستم که آن آقای داور یا آن دیگری ستایشش می کرد. احساس می کنم کسی در آسمان من را خیره خیره نگاه می کند. و چه می شود کرد وقتی که روزگار، روزگار کجی هاست.

۱ نظر ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۱
زندانی زندانی

حقیقت تاریخی این سیاره رنج همان داستان کهن خلقت انسان و دشمنی های ابلیس است. این روایت از آغازین روز های خلقت آدم ابوالبشر، مسیر تاریخ را در برابر چشمان فرزندان او نمایان می سازد. در واقع  اهل هر یک از ادیان ابراهیمی که باشید، آغاز و پایان این قصه ی پهناور برایتان هویداست. آغاز از خلقت پدر بود و تکبرهای ابلیس و پایان نیز پیروزی اراده ی خداوند بر تمامی اراده هاست. اما در این میان قرن های متوالی فرزندان آدم زاده می شوند و در این نزاع آزموده می گردند.

در این میان اصحاب شیطان می توانند به خدعه و نیرنگ جبهه ی خویش را به پیش ببرند اما صالحان می دانند که حقیقت را نمی توان سوار بر ارابه های دروغ و خیانت نمود. از این روست که هیچ پیامبر مرسلی و هیچ امام معصومی با دشمنان خویش نیز خلف وعده نکرده است. از این روست که امیرالمومنین خلافت را به شرط پذیرفتن روش خلفای پیشین نپذیرفت و حتی به دروغ نیز چنین وعده ای نداد.

حقیقت از جنس درستی و راستی است و چون دستگاه شیطان، موهوم نیست که بتوان آن را با اوهامی چون دروغ و کجی به پیش برد.

تاریخ پر افتخار موحدان مملو است از تلاش های مخلصانه ای که حرکت های حقیقی را در عالم رقم زده اند. و این اصل ماجراست. آنچه شیاطین به خدعه بنا می کنند، حرکت هایی است که از ابتدا محکوم به نیستی است. ولی جبهه ی حق جز از آبشخور تلاش صالحان سیراب نمی شود.

پس اگر پیشینیان ما به همت بلند و جهاد و ورع این ودیعه ی الهی را به دوش کشیده اند، ما نیز جز این، راهی برای پیش برد حقیقت در برابر خویش نمی بینیم. از آن روست که مولای متقیان فرمود: أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد.

۲ نظر ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۷
زندانی زندانی

یادم هست اولین بار ریمبوی آمریکایی را در کودکی از تلویزیون ایران تماشا کردم. آن وقت ها تلویزیون به ما القا می کرد که این فیلم در نفی جنگ طلبی و در اعتراض به سیاستهای ددمنشانه ی سردمداران ایالات متحده گام برمیدارد و این نوید را میدهد که آمریکا به زودی زود از درون متلاشی خواهد شد -این دقیقا مانند این می ماندکه کسی در آمریکا آژانس شیشه ای را تماشا کند و بپندارد که نظام جمهوری اسلامی چندی دیگر از درون متلاشی خواهد شد- اما حقیقت آن است که ریمبو در راستای مستحکم نمودن پایه هایی نظام سیاسی آمریکا ساخته شده است.

ریمبو ، آژانس شیشه ای و بادیگارد یک قالب واحد دارند. قهرمانی از راه میرسد شهر را به هم میزند ، با ساختار سطحی نظام حاکم می جنگد تا پایه های اصلی را مستحکم کند و از انحرافات جلوگیری نماید یا به تعبیر حاج حیدر از شخصیت نظام دفاع کند.

 البته و بی شک آژانس شیشه ای فیلم بهتری است . بادیگارد انگار عجولانه ساخته شده است . داستان فیلم پر است از حرف های تکراری فیلم ساز، مانند فرزندانی که معنای اعتقاد پدرشان را نمی فهمند. ای کاش آقای کارگردان یک بار برای همیشه با فرزندانش به گفتگو می نشست و این نزاع را به دیگر فیلم هایش نمی کشید.

 موضوع تکراری بعدی غفلت رزمندگان از فرزندان شهداست. نه اینکه این حرف ها صحیح نباشد اما نیاز به بیان هنرمندانه تری دارد تا تبدیل به حرف های تکراری نشود. اینکه پیام های فیلمساز به شکل دیالوگ های صریح شخصیت ها بیان شود بی هنری هایی است که بیشتر از روزنامه نگارهای کارگردان شده انتظار می رود و نه ابراهیم حاتمی کیا.

نکته دیگر این است که تمام مخاطبان سینمای پس از انقلاب می دانند که سینمای ایران دارای محدودیت هایی است که نمی تواند تمام ابعاد زندگی شخصی آدم های داستان را نشان دهد، از این رو تغییر وضعیت حجاب همسر و دختر حاج حیدر بی معناست. و چه بسا باعث سرگردانی مخاطبان در شناخت این دو شخصیت گردد.

نکته ی دیگر چپاندن بعضی سکانس ها در قالب داستان است. دعوای پارک در پی پرسش حیدر از وضعیت ازدواج دخترش اتفاق می افتد و بیرون نمی زند. اما پینت بال را به زور در قالب داستان جای داده اند. مخاطب نمی فهمد که چرا باید این صحنه را تماشا کند؟ معارفه ی فیلم گذشته است و شخصیت ها را می شناسیم اگر این صحنه به صورتی در ابتدای فیلم رخ می داد می شد به حساب معرفی توانایی های حاج حیدر گذاشتش اما فیلم از قسمت معارفه گذشته است و ما وارد داستان شده ایم. اگر این صحنه از فیلم را حذف کنیم هیچ اتفاقی برای داستان نمی افتد.صحنه ی تیمار توسط تمام اعضای خانواده هم کاملا کارت پستالی است و انسان به یاد کارت پستال های تولد مسیح می افتد و البته فیلم محمد رسول الله مجید مجیدی.

از این ها که بگذریم ، حرف های روشن حاج حیدر و فرمانده مافوقش دلیل روشن شکل گیری بادیگار است. پیام روشن حاتمی کیا از سوی فدائیان انقلاب اسلامی این است که ما میدانیم کجا و برای چه کسی باید جان خود را فدا کنیم. نکته این است که هر کس بر تخت نشست صاحب عهد نیست. چه آنکه رسول الله در خواب دید که بوزینگان از منبرش بالا می روند.

 فیلم حاتمی کیا پیام دقیقی است از سوی آنان که حافظان حقیقی انقلاب اند. اگر مسئولین وقت، عاقلانه به تماشای بادیگار بنشینند، باید از حاتمی کیا سپاسگذار باشند که هشدار بزرگ را فریاد کرده است.

 در کل شاید بتوان گفت بادیگارد در مقیاس سینمای ایران فیلم خوبی است. از این جهت که پیام روشنی دارد و بی معنا و روشنفکرانه نیست از دیگر جهت صحنه های اکشن فیلم غالبا شکل گرفته است و در آخر باید گفت بازی پرستویی، حمیدیان و آقایی چشمگیر است. ولی شایدافسوس از آنجاست که ما از حاتمی کیا آژانس شیشه ای را دیده ایم و دوست میداریم که نتوانیم هیچ نقصی از این استاد فیلمسازی بگیریم . به امید شاهکارهای بعدی حاتمی کیا.

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۵۸
زندانی زندانی

پیشتر داستان پیرمردی را شنیده بودم که به نزد هارون الرشید رفت تا حدیثی را از پیامبر نقل کند که خود از زبان مبارک رسول اکرم شنیده بود. از قضا حدیث هم درباره ی پیرمردها بود. لُبّ حدیث این بود که پیرمردها حریص می شوند و آرزومند.

امروز در صحنه ی انتخابات پیرمردهایی درون دروازه ی حریف ایستاده اند که در جوانی در محله ی ما بازی می کردند. اگر این حدیث را نشنیده بودم به سختی باورم می شد که بعضی آدم ها در هوس یک صندلی سبز پشت می کنند به آبروی خودشان و نان از دست آن دیگری می طلبند.

یادم می­آید به نشست برلین، به قتل های زنجیره ای، به کوی دانشگاه، به عالیجنابان رنگارنگ، به وزیر فرهنگ متواری، به معامله بر سر حزب الله لبنان، به روزنامه های زنجیره ای، به سعید عسگر و پروژه ایکس، به مجلس ششم و به عاشورای سال 88.

برادران دیروز، ای رهروان ناکجاآباد! رفقای جدیدتان عجب کارنامه درخشانی دارند. خوب که نگاه می کنم میبینم این لباس رنگارنگ بر تنتان زار می زند. معلوم است این پارچه ی انگلیسی سبز با آن نقش های بنفش و این مارک های فرنگی اش به دست خیاطی پیر و فرتوت دوخته شده است که این همه بد بر قامتتان می ایستد.

مبارکتان باشد در آستانه ی کهن سالی و شاید باید گفت چه سرنوشت غم انگیزی.

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۶
زندانی زندانی

تا آن دم که مردمان خفته باشند، ابلیس به تازیانه ی کفر و طاغوت بر تن آنان خواهد نواخت و در بند بردگی و اسارت، چپاولشان خواهد نمود. آنان را دچار اوهام باتلاق گونه می کند تا مبادا روشنای بیداری بر صورتشان پاشیده شود و آنان چشم باز کنند.

اما از روزی که پیرمراد ما باران روشنایی را بر سر امت خویش سرازیر نمود، ابلیس شلاق خویش را به گوشه­ای افکند و لباس تزویر بر تن نمود. تزویر ؛ همان بلای خانمان سوزی که دست دوستی با اهرمنان دراز می کند و مردمان را به خرقه ی خویش می فریبد.

آه و صد آه از تزویر که با تاریخ آدمیان چه کرده است. تزویر یعنی یاد کردن از پیرمراد و لالایی خواندن برای مردمانی که دیگر زیر بار تازیانه های ابلیس، بندگی نمی کنند. تزویر یعنی دست در دست اهریمن دم از جنگ با پلیدی ها زدن، تزویر یعنی می توان هم شرور بود و هم زیبا، تزویر یعنی آن که شهید یگانه ی تاریخ -که داستان گلویش کمر مادر پاکی ها را شکست- سر آشتی با بوزینه های حرام لقمه ی تا ابد نگون بخت داشته است. تزویر حتی نماد ایستادگی را نیز در دورنگی و ریای خوش شریک می پندارد. تزویر یعنی همان دوستی که جام زهر در پیاله میریزد. تزویر یعنی همان ... .

برای رهایی از تزویر باید چشم بند بر دیدگان نهاد و خوب به صداها گوش داد تا صوت اهریمنی ابلیس در رنگارنگ خرقه ها پنهان نماند.

بگذار تا شیطان بخت خویش را به تزویر این مردمان بیازماید؛ اما ما دل به آن آیات بسته ایم که زمین را میراث فرزندان ایستادگی می داند. و چه صبح نزدیک است ... .

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۹
زندانی زندانی

همه چیز از یک دروغ شروع شد. دروغی -درباره ی یک پیرمرد- که از قلم تاریخ نویسان شعله گرفت. واقعا نمی دانم اولین کسی که پایه گذار چنین دروغ شاخداری بود با چه انگیزه ای و به دلیل کدام خصومت دست به چنین عمل ناشایستی زد.

ببینید چطور پیرمردی که در آستانه ی کهنسالی و فراغت به خاطر عشق به میهن و مردمش می آید و بار  مسئولیتی سنگین را بر دوش می گیرد، ناجوانمردانه تخریب می کنند و عده ای خدانشناس به او وصله های ناجور می زنند و او را متهم به انواع اتهامات ناروا می کنند.

پیرمرد قصه ی ما کسی نیست جز؛ سلطان بن سلطان مظفرالدین شاه قاجار. احتمالا شما هم، اکنون همان تصور غلطی را از او در ذهن خود ترسیم نمودید که تاریخ نویسان مغرض درباره او نگاشته اند:

"مظفرالدین شاه مانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود و در روز ۲۳ فروردین ۱۲۷۹ اولین سفر خود را به کشورهای اروپایی آغاز کرد. امین‌السلطان (اتابک اعظم)، که در ۹ بهمن ۱۲۷۸ برای دومین بار با وعدهٔ تأمین مخارج سفر شاه، به مقام صدارت منصوب شده بود، قراردادی برای دریافت ۲۳ میلیون و پانصد هزار روبل قرضه از روسیه امضا کرد و در ازاء آن عایدات گمرکات ایران را، که ممر اصلی درآمد خزانه بود، به وثیقه گذاشت. با دریافت این قرضه، مقدمات سفر مظفرالدین شاه به فرانسه فراهم شد.

اولین سفر مظفرالدین شاه به اروپا هفت ماه به طول انجامید و در این مدت پنجمین پادشاه قاجار از کشورهای روسیه، اتریش، سوئیس، آلمان، بلژیک،فرانسه و در راه بازگشت از ترکیه (عثمانی) دیدن کرد. از وقایع مهم این سفر سوءقصد به جان مظفرالدین شاه در پاریس بود، که ضارب در کار خود توفیق نیافت و آسیبی به مظفرالدین شاه نرسید.

دو سال بعد، وی پس از دریافت وام جدیدی به مبلغ ده میلیون روبل از روسیه و اعطای امتیازات تازه‌ای در شمال ایران به روس‌ها، عازم اروپا شد. دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا که در ۲۲ فروردین ۱۲۸۲ آغاز شد شش ماه به طول انجامید و در این مدت مظفرالدین شاه از اتریش، آلمان، بلژیک،فرانسه، انگلستان و ایتالیا بازدید کرد. مقصد نهایی مظفرالدین شاه در این سفر انگلستان بود.

مسافرت سوم شاه به اروپا روز ۱۶ خرداد ۱۲۸۴ آغاز شد و ۴ ماه به طول انجامید. این سفر نیز متعاقب دریافت یک وام ۲۹۰ هزار لیره‌ای از بانک شاهی انگلیس عملی شد."

 اما اکنون من برای شما قرائت درست ماجرا را عنوان می کنم:

مظفرالدین شاه قاجار هنگامی که به حکومت رسید، مرد جا افتاده ای بود که سودای صلح جهانی را در سر می پروراند. او به اعتدال و گشوده شدن درب های سیاست در مسیر همکاری های جهانی عقیده داشت و تمام دوران حکومت خود را صرف این اندیشه نمود. وی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم و سر و سامان دادن به اوضاع نامناسب اقتصاد کشور، دست به سرمایه گذاری های مشترک با غول های بزرگ اقتصادی زمان یعنی روسیه و انگلیس زد.

ما باید در دادگاه وجدان خویش از آن شاه فقید و خدمتگذار نستوه عذرخواه باشیم که به دلیل کوته بینی ، تندروی و بی سوادی عده ای بی شناسنامه یک عمر ظن باطل و گمان ناصحیح نسبت به او داشتیم.

امروز که عصر اندیشه است و مردم با معانی دیپلماسی لبخند و سیاست برد-برد آشنا شده اند باید با قرار دادن کلاس های فوق برنامه برای کودکان و نوجوانان این خاک، اشتباهات خود را جبران نماییم.

باید دیگر همه بدانند که مظفرالدین شاه نه برای هوس رانی و از سر جهل و نافهمی و حکومت طلبی و خوش گذرانی سفر به اروپا و واگذاری امتیازات را کلید زد بلکه دغدغه ی او چیزی نبود جز مبارزه با ایران ستیزی و نشان دادن طبع بلند و فرهنگ اصیل ایرانی به جهانیان.

باشد که زین پس صلح و اعتدال و انصاف و روشن بینی سررشته ی تاریخ نویسان قرار گیرد.

تقدیم با لبخندی بر لب، بغضی در گلو و اشکی بر گونه، به امید فردایی بهتر.
۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۲
زندانی زندانی

در گیر و دار دعوای های سیاسی چند سال گذشته، این جمله ی امام که فرموده بود: "مجلس در راس امور است" دستخوش تاویلات و تفاسیر گوناگون شد. من نمی دانم که حق با کیست و اینکه آیا امام این سخن را برای موقعیتی خاص فرموده است یا نه؛ اما به نظر، حرفی کاملا صحیح برای تمام فصول زندگی انقلاب ماست.

مجلس موطن قانون است و قانون تبلور اجتماعی و سیاسی عقاید و اعتقادات یک ملت و حکومت است. ممکن است که عدم تمکین و اجرای قانون روزگار ناخوشایند این روزهای ما را رقم زده باشد، اما وجود قانون صحیح باعث می شود که خیر اندیشان و مصلحان در مبارزه با مفاسد، پناهی داشته باشند و در اتحاد افکار عمومی دستاویزی قوی در اختیارشان باشد.

پس اهمیت مجلس به خاطر وظیفه ی سنگین آن یعنی قانون گذاری است . برای هیچ کس پوشیده نیست که قانون گذاری نیاز به دانش وسیع و عمیق دارد. پس ما برای آنکه قانونی قوی و صحیح داشته باشیم نیاز به قانون نویسانی متخصص و اندیشمند داریم. درست است که حوزه ی قانون علم حقوق است اما مجلس برای قانون نویسی و نظارت، نیاز به تمامی تخصص ها دارد.

این ها همه به جای خود درست. ما نمی گوییم که فقط حقوق دان ها به مجلس بروند، اما می توانیم آرزو کنیم که فقط متخصصین به مجلس راه یابند. آن چه در نابسامانی این روزهای ما  نقش داشته،  رای ما به انسان های غیر متخصص اما خوش نما بوده است. افرادی که شأن قانون گذاری مجلس را نادیده می گیرند تا به مردم وعده های عمرانی و اجرایی بدهند. بدانیم و آگاه باشیم که یک نماینده نباید هیچ وعده ی اجرایی بدهد و اگر می دهد به رسالت خویش خیانت نموده و با مردمش صادق نیست.

حالِ این روزهای کمیسیون های به اصطلاح تخصصی مجلس بیشتر به مجالس بازنشستگان می خورد تا یک کمیسیون مجلس شورای اسلامی. هر که آردش را بیخته و الکش را آویخته به پشتوانه ی شهرتش پا به مجلس می گذارد و برای خالی نبودن عریضه راه کمیسیونی را پیش می گیرد. جالب است بدانید به گفته ی برخی نمایندگان همواره پر تقاضاترین کمیسیون های مجلس، کمیسیون هایی هستند که در اختصاص بودجه ی کشور نقش بیشتری دارند و کم طرفدار ترین کمیسیون ها، کمیسیون های فرهنگی می باشند.

همین امر کافی است تا بدانیم نمایندگانی که به مجلس می فرستیم به دنبال چه چیزی هستند. و به چه اندازه به تخصصی بودن کمیسیون ها اهمیت می دهند.

ما باید برای آبادانی کشورمان از تعصبات قومی قبیله ای، سیاسی و احساسی مان کوتاه بیاییم و به نمایندگانی رای بدهیم که تخصص و تعهد در خدمت به ایران اسلامی را داشته باشند. پس به امید روزی که مجلس ما، مجمعی متخصص از متخصصان دلسوز و متعهد باشد که خواب شب و عمل روزشان خدمت و خدمت و خدمت باشد.
۰ نظر ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۰
زندانی زندانی

چندی پیش در لابلای رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری گذشته، یکی از نامزدها در جواب رقیب خود سخنی را بیان نمود که بازگو کننده ی احساس بسیاری از رزمندگان ما در تابستان سال 67 بود.

آن عبارت این بود که: ” وقتی شما (دکتر ...) با میتران قهوه می خوردید، ما در جبهه موشک می خوردیم و

امروز در روز اجرایی شدن یک معاهده، مردی دو تابعیتی، از خاک ایران به سوی عمان و پس از آن به ایالت متحده ی آمریکا سفر خواهد کرد. مردی که ما همچنان نمی دانیم، چگونه در قالب مذاکرات هسته ای جای گرفت و چگونه از قاعده ی مذاکره تنها در چهارچوب هسته ای خارج شد.

رزمندگانی که در تابستان سال شصت و هفت خبر برجام به آن ها رسید، احساس می کردند که پشت سرشان خبرهایی است که با آنچه در پیش رو دارند مطابقت ندارد.

رزمنده هایی که سال ها بعد فرصت یافتند تا در یک مناظره ی تلویزیونی گوشه ای از حس مخفی مانده ی آن روزهایشان را بیان کنند.

شاید ما نیز روزی در قالب یک مناظره ی تلویزیونی سوالاتمان را از معاهده ی پانصد و نود و هشت جویا شویم. شاید روزی ما نیز از دیگرانی که امروز دستمان به آن ها نمی رسد بپرسیم که آیا رزمندگان خط انقلاب در فردای این کشور جایی دارند یا نه؟ ای کاش بی پروا جایمان را نشانمان می دادند و این گونه استخوان در گلو ما را تحمل نمی کردند. ای کاش منتظر عبور زمان و عبور مرگ از خط انقلاب نمی ماندند و ما را با تیغ های آخته سرجایمان می نشاندند. و ای کاش که فرمانی می رسید و به ما می گفتند که بر شماست که چشم هایتان را ببندید و قلم هایتان را بسوزانید. و ای کاش که ما به تابستان سال شصت و هفت نمی رسیدیم.

این روزها ، روزهای تلخی است  اما هدهدان سلیمانی خبر داده اند که روزهای تلخ تری در راه است. پس ای اهل آسمان شما از ما روی برنگردانید و به نسبت تلخی ایام ما، ابرهای حادثه را بگویید که بر ما شهد شیرین شهادت ببارانند.

۰ نظر ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۵
زندانی زندانی

در یکی از دیدارهای اخیر هیئت دولت و مقام معظم رهبری ، رهبر معظم انقلاب با اشاره به تجمیع وزارت های معدن، صنعت و تجارت در یک وزارت خانه از انجام این تجمیع در یکی از دوره های مجلس ابراز تعجب نمودند و عنوان داشتند که دلیل این تجمیع را متوجه نشده اند.

از این دست اقدامات در دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی کم نیست اما مسئله به اینجا ختم نمی شود. یادم هست مرحوم پرورش که در چند دوره نماینده ی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود و در دوره هایی موفق به حضور در هیئت رئیسه ی مجلس نیز شده بود، در یکی از برنامه های تبلیغاتی خود عنوان می کرد که من بر اساس همان رسالت معلمی ام در دوران حضور در هیئت رئیسه ی مجلس شورای اسلامی درخواست های رسیده از سوی نمایندگان محترم مردم را تصحیح می کردم و به آن ها نمره می دادم.

اگر بخواهیم از این حقایق تلخ از وقایع واقع در مجلس شورای اسلامی سخن بگوییم طاقت از کف خواهیم داد. اما سوال اصلی این است که چرا ؟ چرا مجلس شورای اسلامی ما دچار چنین مشکلاتی است؟

پاسخ این سوال را در این روزهای انتخابات به راحتی می توان مشاهده کرد. بی هیچ مقدمه باید گفت که اغلب مردم ما بر اساس تخصص و توانایی به نمایندگان خود رای نمی دهند. مسائلی مانند حمایت های کورکورانه ی قومی قبیله ای و یا برآورده شدن نیاز های مادی در سطوح مختلف شخصی و منطقه ای دلیل انتخاب یک نماینده در بسیاری از مناطق کشور ماست. از این دست شاخصه های زشت می توان از ظاهر، زن گرایی افراطی،  جهت گیری های ظاهری، شهرت های ورزشی و رسانه ای نام برد که همه گواه این حقیقت اند که ما در مواجهه با یک مجلس نامطلوب نه با یک مشکل سیاسی بلکه با یک مشکل فرهنگی-اجتماعی مواجه هستیم.

مجلس ما به طور کاملا شفاف، نمایی از دغدغه ها و اندیشه های مردم کشور ماست. ما در کشور نیاز مبرم به بالا بردن سطح فکری و فرهنگی ملتمان داریم و همین مشکل دیرینه، راهکار بسیاری از مشکلات هر روزه ی ماست. البته در این میان مردم از همه کمتر مقصرند. مقصر اصلی سیاستگذاران و مسئولان فرهنگی کشور هستند که نیرو و سرمایه لازم برای تحول و ارتقاء سطح فکری و فرهنگی مردم را صرف بازی های سیاسی و جناحی خود می کنند و راضی هستند که از جهل موجود در مسیر پیش برد خواهش های مادی و قدرت طلبی های خود استفاده کنند.

از این رو چاره ی کار در یک حرکت مردمی است. مردم ما باید خود با اتکاء به رسانه های دینی مانند مساجد و هیئات، اندیشه های رایج در میان خودشان را اصلاح و با تهاجمات وارده مقابله کنند تا با امداد های الهی در آینده شاهد مجالسی متعهد و متخصص باشیم که فهم درستی از قانونگذاری در آن بسط داشته باشد.

۰ نظر ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۱
زندانی زندانی