افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

۳۶ مطلب با موضوع «فهمیدنی ها» ثبت شده است

#جوانان_مومن_انقلابی، شما میراث ولایتید، همان ودیعه ی گرانقدری که موسای انقلاب آن را به هارون خود سپرد. شما ظهور یک تاریخ پرتلاطم از قیام و مبارزه ی جبهه ی توحید در برابر عالم کفر و طاغوتید. شما حاصل خون ریخته شده ی هابیل اید، شما فرزندان حقیقی نوحید، شما ثمره ی ایمان ابراهیمید در آن دم که تیغ بر گلوی اسماعیل می کشید، شما میراث دار بغض فرو خورده ی موسی در اندوه دنیاطلبی بنی اسرائیل اید، شما برآمده از غربت عیسی در میان حواریونید، شما مومن به رنجی هستید که رسول الله در کوچه های طائف کشید، همان سنگ ها که بر پیشانی مبارکش فرود آمد و با دست های کوچک دخترش مرهم یافت، شما حاصل فریادهایی هستید که امیرمومنان و فاتح بدر و خیبر و حنین از سر بی یاوری در چاه های مدینه و کوفه می کشید، شما حاصل بصیرتی هستید که حسن بن علی به واسطه ی جگر پاره پاره اش به تاریخ فهماند، شما رهیافتگان نگاه اباعبدالله هستید در آن هنگام که پیکر مجروح و بی رمقش را با تکیه بر نیزه ای شکسته بر افراشت و به عمق تاریخ نگریست، به روز های ظهور و به طلوع خورشید ایمان. شما پشت گرمید به دعاهای زینب کبری در نماز شبش در خرابه های کوفه و دمشق، شما به مدد مجاهدت های نه امام شهید از فرزندان حسین علیه السلام از کوره راه های تاریخ به اینجا رسیده اید، شما دست رنج تمام شیعیانی هستید که در طول تاریخ در ظلم و ستم از پیمان ولایت دست نکشیدند، شما حاصل اشکی هستید که مومنین بر پیکر بر دار آویخته ی شیخ فضل الله نوری ریختند، شما دعای آخرین نمازی هستید که مدرس در رکعات آخر آن به شهادت رسید، شما ثمره ی استقامتی هستید که پدران مسلمانتان در زیر شکنجه های طاغوت در زندان های پنهان و در غفلت آدم ها کشیدند، شما حاصل خون آن جوانان بی پناهی هستید که در هویزه در غفلت دنیا طلبان، یکه و تنها به سالار شهیدان اقتدا نمودند، شما امید تمام تاریخید در ورق زدن این روزگار، شما را اشک چشم حجت خدا در پس هزار سال غیبت، در نماز شبش از پلیدی ها محافظت نموده است. شما وارث تمام تاریخ پاکانید. پس اگر این مبارزه یک مبارزه ی تاریخی است، فهم و صبری تاریخی می طلبد، آنان که به اندک ناملایمات روزگار بر عهد تاریخی پاکان که حرکت در مسیر راستی و درستی است بر می آشوبند، شانه از تاریخ پر رنج قبیله ی هابیلیان خالی نموده اند. دست شستن از مبارزه و رفاه طلبی، قیمتش فروختن تمام نگاه هایی است که از پس تاریخ به شما شده است. پاسداری از تلاش تمام موحدان در این پیچ تاریخی، رمز پیروزی شماست. به عهد تاریخی خود وفا کنید، تا این میراث به طلوع خورشید ایمان در سرتاسر تاریخ بدرخشد.

۰ نظر ۲۲ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۲۹
زندانی زندانی

من یک مسلمانم، یک مسلمان مدرن که در عهد پست مدرن به سنت هایش می اندیشد، انسانی که می تواند با سازنده ی یک پویانمایی فرانسوی -که گویی کمونیست بوده و قهرمان قصه اش را شبیه فیدل کاسترو طراحی نموده است- هم ذات پنداری کند، و از سوی دیگر از عمق جان به معجزات خمینی کبیر ایمان داشته باشد.

ما نسل گم شده ایم. نسلی که در طوفان حوادث آخرالزمان به هر سو پرتاب می شود، نسلی که کودک درونش به دنبال حقیقت است و ظاهر مردانه اش به دنبال یک لقمه نان. و مگر نه آنکه فلاسفه به عنوان بزرگ ترین قماربازان تاریخ -که بر سر حدسی از حقیقت، قمار کرده اند- همه چیز را در تناقض می یابند و مگر هر فلسفه ای که تو را در برابر خویش عاجز تر سازد خدای تو نیست؟ پس چه جای نکوهش است بر ما که این چنین چندپاره و مبهوت به حیات خود ادامه می دهیم؟این دوران، دوران گم شدگان است، گمشدگانی که با فانوس خویش به دنبال خورشید عالم تاب می گردند. هیچ از خود پرسیده اید که اگر حقیقت حیات را بیابیم با آن چه باید بکنیم؟ و مگر حقیقت را جز برای درست زیستن می جوییم؟ و مگر پیامبران فرمانی جز درست زیستن در مناسک خود داشته اند؟

انسان موجودی است مناسک جو، چه در عهد باستان چنان که کارخانه های تاریخ سازی گفته باشند- هنر نمایش را خلق نماید و چه در پست مدرن هنر را برتر از صعنت بستاید؛ انسان مناسک جوست چرا که انسان عبد است. عبدی که تجربه گرا باشد؛ تجربه را می پرستد و اگر عقل گرا باشد، خدای فلسفه را، و اشهد ان محمدً عبده و رسوله، و اگر محمد باشد الله را می پرستد. پس بیا تا به خدای محمد ایمان بیاوریم که همو فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. که انگار این سخن را برفراز صخره های سخت و سیاه مکه در عهد جاهلیت برای ما مردمان عهد گم شدگی فرموده است. همچنان که فرمود: خدایم شما را می گوید آیا بنده ی یک ارباب بودن بهتر است یا بنده ی چند ارباب بودن؟ انگار روی سخن اش با من است، من که یک مسلمانم، یک مسلمان مدرن که در عهد پست مدرن به سنت هایش می اندیشد و در بیابانی سوزان با فانوسی سو سو زنان به دنبال خورشید می گردد و از سر عجز خدای قماربازان را می ستاید، او با من است و مرا می خواند تا به جای چند پارگی و مناسک سازی، لباس تقوا بر تن کنم، که چه رنگی بهتر از رنگ خداست؟

۱ نظر ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۲
زندانی زندانی

تقدیم به دردانه های ولی عصر «عج الله تعالی فرجه شریف» که آبروی شیعه در دوران تمدن وارونه ی دنیاپرستان شده اند:

آن دم که در حیاط پشتی، در زیر نوازش برگ های پاییزی با تو سخن می گفتم، می دانستم که این آخرین دیدار ما خواهد بود، اما چه می شود کرد که پوچی این دنیای مادی با مرگ بر ملا خواهد شد و هر که امروز به راه افتخار نرود، فردا به راه ذلت، برده خواهد شد.

لکن چه باک که پیام آور خوبی ها فرموده باشد، آدمی در زندگی پس از این با هر که دوستش بدارد همراه می شود. پس بدان که اگر بند بند این پیکر مجروح در کوچه پس کوچه های حلب به حراج افسارگسیختگیِ کفتارانِ شومِ مردمانِ غرب نشین برود، من تو را هرگز فراموش نخواهم کرد، و در سرزمینی آبادتر، در حیاط پشتی یک خانه ی زیباتر و در زیر درختان بهاری در انتظارت خواهم نشست.
۱ نظر ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۴۸
زندانی زندانی

در سال های پس از انقلاب در نگاه برخی اصطلاح مردم سالاری دینی مرادف با معنای دموکراسی در مغرب زمین پنداشته شده است. اما همچنان که حکیم فرزانه انقلاب بارها اشاره نموده اند، مردم سالاری دینی بر گرفته از سنت های اسلامی در سیره ی بزرگان دینی تشیع است.

اما مسئله اینجاست که آنچه در عمل اتفاق می افتد، حتی همان حکومت مردم بر مردم انسان محور بر آمده از ماده گرایی قرون اخیر دنیای غرب نیز نیست. آنچه امروز در جوامع غربی رخ می دهد پیاده سازی ایده ی صاحبان قدرت به گونه ای است که نارضایتی عمومی را به دنبال نداشته باشد. میان معنای حکومت مردم بر مردم، جلب رضایت عمومی و جلوگیری از شکل یافتن نارضایتی عمومی تفاوت های بسیاری است. حکومت مردم بر مردم یعنی الگوی اداره ی جامعه بر اساس نظر اکثریت مردمان شکل می یابد. و معنای آن ایده پردازی اکثریت جامعه است. جلب رضایت عمومی به معنای انجام ایده های عده ای صاحبان قدرت با کسب رضایت اکثریت مردم یک جامعه به وسیله امتیازات و مشوق های در نظر گرفته شده است. اما جلوگیری از شکل یافتن نارضایتی عمومی اعمال نظر صاحبان قدرت به گونه ای فریبکارانه است که جامعه دچار خودآگاهی نسبت به حقوق و زیان های خود نباشد. مهم ترین ابزار در این روش استفاده از فشار رسانه های عمومی و اعمال قوانین سختگیرانه در برابر به اصطلاح قانون شکنان است.

اما مردم سالاری دینی به معنای انتخاب آگاهانه و آزادانه مردم در سر نهادن بر دستورات شارع مقدس است. این ایده نه مردم را منبع حق و حقیقت می داند و نه در پی فریفتن ایشان برای استفاده از قدرت اجتماعی آنان است. اما ارزش انتخاب آنان را به رسمیت می شناسد. حق انتخاب داشتن و ارزشمندی انتخاب دو معنای متفاوت از یکدیگرند. اگر مردمان یک جامعه آگاهانه دست از حق بردارند، بی شک مقصرند و به وعید الهی گرفتار خواهند آمد؛ چرا که دستگاه الهی هیچگونه حقی را برای هیچ کسی در ظلم و تباهی به رسمیت نمی شناسد. اما عمل یک جامعه نیز از سر زور، ناآگاهی و یا فریب ارزشمند نخواهد بود. تمام تلاش دستگاه انبیاء از ابتدا تا کنون صرف آگاه نمودن جوامع شده است تا آنان از سر آگاهی و اختیار دست به انتخاب مسیر صحیح توحید بزنند.

خلاصه ی مطلب آن است که انسان ها می توانند انتخاب کنند اما باید حق و حقیقت را انتخاب کنند تا به رستگاری برسند. باید نه به معنای اجبار عملی بلکه به معنای اجبار نظری بر آمده از تفکر صحیح مبتنی بر حق است. خداوند هیچگاه مسیری که به تباهی جامعه بیانجامد را تایید نمی نماید. انسان ها می توانند به بهشت بروند یا به جهنم اما باید آگاهانه مسیر بهشت را انتخاب نمایند.

ارجاعات:

·        افرادى گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربى گرفت و آن را قاطى کرد با تفکر اسلامى و شریعت اسلامى؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالارى و تکیه‌ى به آراء مردم، جزو دین نمیبود و از شریعت اسلامى استفاده نمیشد، امام هیچ تقیدى نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان میکرد. این جزو دین است، لذا شریعت اسلامى چهارچوب است؛ در همه‌ى قانونگذارى‌ها و اجراها و عزل‌ونصب‌ها و رفتارهاى عمومى که تابع این نظم سیاسى و مدنى است، باید شریعت اسلامى رعایت بشود. و گردش کار در این نظام به‌وسیله‌ى مردم‌سالارى است.(14/03/1393)

·        مردم‌سالارىِ ما از دل اسلام جوشید. بارها عرض شده است که این‌جور نیست که وقتی ما میگوییم مردم‌سالاری دینی، این به معنای یک ترکیب انضمامی بین مردم‌سالاری با یک مفهومی است و دین با یک مفهوم دیگری؛ این نیست. مردم‌سالاری ما از دین سرچشمه گرفته است، اسلام این راه را به ما نشان داده است، با هدایت اسلام است که ما به نظام جمهوری اسلامی رسیدیم.(14/06/1392)

·        من متأسفم از این که خیلی از جوانهای ما از این شگردهائی که در دنیا، در آمریکا، در غرب، در اروپا، در زمینه‌ی انتخابات به کار میبرند، که ظاهر دموکراسی دارد، اما باطن غیر دموکراسی دارد، خبر ندارند. کتابهای خوبی در این زمینه نوشته شده، خود غربی‌ها نوشته‌اند؛ اینها را بخوانند، این کتابها را ببینند؛ چگونگی انتخاب یک شهردار یا یک فرماندار در فلان ایالت آمریکا، بعد سناتور شدن، بعد رئیس جمهور شدن؛ هل داده شدن افراد به این عرصه‌ها چگونه است، با چه شگردهائی انجام میگیرد.(30/04/1392)

۱ نظر ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۰:۵۴
زندانی زندانی

با ظهور مدرنیته در اواسط دوران قاجار در ایران، روشنفکرانی سر بر آوردند که به تقلید از جوامع تجربه گرای غربی، علم را تنها به حوزه ی علوم تجربه پذیر منحصر می دانستند و در یک تکبر جاهلانه هر آن چیزی را که از منظرشان خرافه می آمد انکار می نمودند. در نگاه این مقلدان تازه به دوران رسیده دین نیز مبنایی در تجربه نداشت و جاهلانه می نمود. بعد تر که حلوای غرب زدگی از دهان افتاد و جامعه تجربه ی بیشتری کسب نمود، پدیده ای به نام دین علمی رخ نمود. حالا دنباله های همان نسل اول از مقلدین تمدن غربی به دلایل گوناگون دیگر نمی توانستند قائل به نفی دین باشند، دینی را ارائه می نمودند که با اصول مسلم علوم تجربی مغایرتی نداشت. از اینجا بود که برخی با آیات قرآن نظریات ابطال پذیر علوم تجربی را به اثبات می رساندند. دیری نپایید که برخی از این نظریات از سوی جاعلانشان به ورطه ی بطلان کشیده شد و آقایان ماندند، با تفاسیری از قرآن که نمی دانستند، چگونه از زیر بار خجلتش خارج شوند. گرچه طمطراق آن علم دینی در هم شکسته شد اما همچنان با سلطنت مدرنیته که علم تجربی را خدای خود می داند، شبهاتی از این دست باقی است. هنوز هم گاهی برخی متخصصین در علوم تجربی مانند آقایان مهندسین یا پزشکان، احساس می کنند که تکبر علمی موجود در حوزه ی فنی خود را می توانند به حوزه ی دین و اندیشه نیز گسترش دهند. این گونه شبهات دیگر برای مبلغین سوالات نخ نمایی است که بارها به آن پاسخ داده شده است.

اما امروز داستان وارونه شده است. تا دیروز وقتی مهندسین و پزشکان آیه ای از قرآن می خوانند که پای خود را به دین باز کنند، مبلغین پاسخ می دادند که این کار شیوه ی اجتهاد می طلبد. مگر می شود فقط با یک آیه دین را تعریف نمود. مگر می شود احادیث را ندید. و مگر می شود قواعد عقلی مسلم در علم اصول را به کار نبست و به فتوای دینی دست یافت. اما امروز وقتی سخن از طب اسلامی می شود و کسی سوال می کند که مبلغین را چه کار به کرسی طبابت، پاسخ می شنود که: «کلوا من الطیبات واعملوا صالحا». و دیگر کسی سخن از اجتهاد و تخصص نمی زند. دیگر دین یک مجموعه ی به هم پیوسته نیست که نتوان با یک آیه آن را تفسیر نمود. دیگر کسی سر بر نمی آورد که: "ببین عزیز جان ما در سیر تاریخ اسلام با پدیده ای رو به رو بودیم به نام جعل حدیث، پس شما نمی توانی هر روایتی را مستمک قرار دهی، این کار نیاز به تخصص در علم رجال دارد." نه دیگر اینگونه نیست، می شود از هر کتابی، هر روایتی را که در باب غذا و طب است بیابید و از آن یک قاعده ی طبی در آورید.

در گذشته اگر عالمان علوم تجربی پا در کفش عالمان دینی می نمودند، امروز این مبلغین اند که پا در کفش علوم تجربی نموده اند. همانگونه که نمی شد بدون آگاهی از منابع دینی و با یک نگاه جامع، به دین ورود پیدا کرد، امروز هم نمی شود بدون آگاهی از ساختار بدن آدمی و مطالعه ی منابع گوناگون طبی و آزمایشات پی در پی دست به طبابت برد.

ماجرا از آن جایی شروع می شود که برخی قائل به جامعیت دین به معنای ورود دین به همه ی حوزه ها می شوند. در اینجا دو نظر وجود دارد. نظر اول این است که دین عهده دار مسئله ی هدایت بشر است و از این باب با ارائه ی اصول کلی زندگی انسان، جامعیت دین بر زندگانی بشر حاکم می شود. لکن این بدان معنا نیست که وظیفه ی تلاش از دوش انسان برداشته شده است و دیگر نیازی نیست که متخصصین علوم گوناگون با همت بلند در تلاش برای کشف قواعد طبیعت و تکمیل علوم گوناگون باشد. اما در مقابل برخی دیگر قائل اند که همه چیز از آسمان آمده است. من جمله علم طب.

 بی شک ما تعداد قابل توجهی احادیث در باب تغذیه و طب در منابع دینی خود مشاهده می نماییم. اما آیا یک عالم دینی کار کشته که با همه ی این احادیث آشناست می تواند ریاست یک بیمارستان را برعهده بگیرد و بدون رخ دادن فاجعه ی انسانی از آن خارج شود؟ حتی اگر ما قائل به وجود طب اسلامی به صورت نقلی(یعنی قائل باشیم که همه چیز از آسمان به زمین گفته شده است و جایی برای تلاش عقل وجود ندارد) باشیم، باز هم داستان همان داستان اجتهاد است. احادیث به صورت یک مجموعه ی هماهنگ به دست ما نرسیده است، همچنان که در فقه اینگونه است. برخی آیات و روایات به صورت ظاهری با هم در تعارض اند و باید مجتهدی قابل، دست به اجتهاد ببرد و یک نظام هماهنگ را به جامعه ارائه بدهد.

آنچه امروز شاهد آنیم، که به زعم برخی آقایان رواج طب اسلامی و تغییر سبک زندگی مسلمانان است، چند روز دیگر موریانه ی دین مردم خواهد شد. امروز مبلغین از منابر مردم را به خوردن این و آن دعوت می کنند تا چنین و چنان شود و فردا روز را نمی بینند که اگر این رابطه ی علیت که بدون در نظر گرفتن شرایط  زمان و مکان از یک حدیث عنوان می نمایند، درد مردم را درمان نکرد یا از سوی دیگر دردی به دردهایشان افزود، آنگاه مردم اگر نپندارند که دین خدا به باطل فرمان می دهد، بی شک خواهند گفت که این مبلغان سر از کار دین خدا در نمی آورند و در آنجا که باید به فرمان عقل به تقلید از عالمان بپردازند نیز فرمان نخواهند برد.

و صد افسوس بر جامعه ای که اطبائش بر کرسی تجارت می نشینند و به جای درد درمان مردم، درد کسب مال التجاره دارند و مبلغینش به جای نشستن بر کرسی هدایت دینی، دست بر طبابت می برند. همین می شود که کسی از آن سوی کره ی خاکی، دینی جدید می تراشد و بر منبر رسانه می نشیند و خلایق را به سجده بر آن می خواند. این یک قاعده ی کلی است، اگر بخواهید بر کرسی کس دیگری بنشینید بی شک کسان دیگری هم بر کرسی شما خواهند نشست.

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۵ ، ۰۷:۵۹
زندانی زندانی

چند روز پیش در پی طعن کریه و ناخودآگاه یک دوست، سر به جیب خود فرو بردم و اندیشیدم که دانایی چیست؟

آیا دانایی انباشتن محفوظات فراوان در ذهن است؟ آیا مررو چند باره ی مجلات زرد علمی و فروش متاع دست به دست شده ی آن در محافل شبه اندیشه، قدم در مسیر دانایی است؟ آیا شرکت مداوم در دوره های علم نمایِ  شهر فرنگی که از هر بابی سخنی می گویند به معنای آموختن دانایی است؟ آیا سرک کشیدن چند باره در موسسات زبان خارجی و فراگیری فرانسه و آلمانی و یونانی به صرف این بهانه که "زبان علم را باید آموخت"، فراگیری زبان دانایی است؟

یا شاید دانایی پیگیری موضوعی است که انسان سعادت خود را در آن می جوید و شاید دانش پاسخ به سوال درونی انسان مبنی بر چگونه زیستن است. اگربه دنبال این سوال که "چگونه باید زیست؟" کتابی خواندیم، کلاسی رفتیم و یا زبان دیگری را آموختیم،بی شک همگی از سر دانایی است.

و شاید اگر برای پاسخ به سوال ما کتابی نوشته نشده است یا کلاسی برگزار نمی شود که کمکی در جهت یافتن پاسخ باشد سزاورتر آن است که در کتابخانه اندیشه ی خود به دنبال پاسخ باشیم.

و در پایان اگر اصولا چنین سوالی نداریم، همان بهتر که سر به زندگی روزمره نماییم و نام دانش و دانایی را دست مایه ی برآوردن خواسته های نامشروع انسانی از جمله سودای شهرت و نشستن بر یک صندلی چرمی بزرگ ننماییم.

به امید روزی که دانایی از مشرق صداقت و جستجوی حقیقت سر بر آورد و جان های تشنه را از دانش سیراب کند.

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۸
زندانی زندانی

در میان جمع های روزهای عزای حسینی کودکی از ما پرسید که چه کسی حضرت اباعبدالله را کشته است؟ من و برادرم به هم نگریستیم، نمی دانستیم جواب یک کودک را چگونه باید بدهیم. نام قاتلین حضرت اباعبدالله و صادر کنندگان فرمانش یکایک بر زبانمان جاری شد و با خود شور کردیم که چگونه جواب او را بدهیم. از شمر و ابن سعد و ابن زیاد و یزید شروع کردیم و در نهایت به اصحاب سقیفه رسیدیم.

آن شب گذشت و من همچنان این سوال برایم مطرح بود که قاتل حقیقی ارباب تشنه لبان کیست؟ در این میان در یکی از مجالس عزا سخنی شنیدم که بر تقدیر خود نیز ترسیدم.

من آن شب شنیدم که عمر سعد گفته بود که من میدانم که حسین علیه السلام کیست و قتل او جایز نیست اما من در این کار بر سر حکومت ری معامله کرده ام. عمر سعد یک عمر آرزوی حکومت ری را در دل پرورانده بود و آن روز که او را بدین مقام وعده دادند، دانسته و آگاه قیامت خود را با آن معامله کرد.

از آن پس دانستم که حضرت اباعبدالله را «آرزوی دنیا»ی مردمان کشت. سپس نگاهی به خود انداختم. دیدم من نیز پرم از آرزوهایی که هنوز نوپایند. آرزوهایی که اگر پروانده هم شوند به گرد پای حکومت ری نمی رسند. ترسیدم، از آرزوهای دنیای خود ترسیدم. دیدم من به دنبال قاتل حضرت ارباب به خلوت خانه ی خود رسیده ام. دیدم من خود به قاتل حسین علیه السلام در قلبم پناه داده ام.

از آن دم با خود عهد کردم که حسرت داشتن هیچ چیز را در درونم نپرورانم. من دلم نمی خواهد حسرت حکومت بر ری آنقدر برایم بزرگ شود تا نتوانم بار سنگین آن را تحمل نمایم و خدای ناکرده  بر سرم آوار شود همانگونه که بر سر عمر سعد آوار شد و دنیا و آخرتش را بر باد داد.

به امید آنکه خدا ما را نجات دهد.

۱ نظر ۲۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۰
زندانی زندانی

این حدیث شریف را همه ی ما شنیده ایم که : الدنیا سجن المومن. اما آیا تاکنون بدان اندیشیده ایم؟ این چه سری است که دنیا برای مومنان چون زندان است؟ مگر نه این است که مومنان دستور به رعایت شئونات زندگی گرفته اند که ازدواج کنند، بوی خوش استعمال نمایند، عسل بنوشند و از گوشت چهارپایان تناول کنند؟

ایمان راسخ به مسئله ی معاد، آن حقیقتی است که پرده از این سوال برمیدارد. دنیا از آن رو برای مومنان چون قفسی ملال انگیز است که آنان در حیات زمینیشان نیز برای آخرت میزیند.

مومنان دهقانانی بی تابند که همه ی اندیشه آنان معطوف به هنگام برداشت محصول است. از این روست که سخت مشغول زراعتند و فرصتی برای تماشای رنگارنگ دنیا بدان ها دست نمی دهد و تنها مونس آنان در دنیا سختی و مرارت کشت است.

و این شاید همان میزان حقیقی ایمان باشد. آنان که به معاد ایمان دارند اما حیات زمینیشان راهی به آخرت نمی جوید، سخت از مرگ می هراسند. اینان راضی اند که زمین باشد، نماز و مسجد و محراب باشد، خمس و زکات و حج باشد اما مرگ به سراغشان نیاید و از این روست که از جهاد میگریزند و فرزندانشان را در صندوق خانه ها پنهان میدارند تا رائحه ی شهادت بر آنان گذر نکند.

چه دنیای مومنانه ای! و مگر اسلام آمریکایی جز این است؟ اسلام آمریکایی همان تمنای شیطانی بقای دنیای فانی در لباس اسلام  است که دنیا طلبان در دل می پرورانند. و از این روست که فرموده باشند: الاعمال بالنیات.

این حال درونی انسان هاست که حقیقت عمل آنان را آشکار می سازد. اگر چون مومنان زندگی می کنیم اما چون آنان مشتاق هجرت نباشیم، نماز و حج و زکات ما وسیله ای است برای عشرتی آبرومند در دنیای دنیا طلبان. پس بهتر آنکه پیش از فرو ریختن دیوار خمیده دنیا، فکری برای عباداتمان کرده باشیم.

۰ نظر ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۲
زندانی زندانی

از الزامات تلاش در روزگار ناخوشایند ما، حضور در جلسات دفاع و مصاحبه است. من نیز از آنجا که در طبقه ی مستضعفین قرار می گیرم، لاجرم در جلسات دفاع و مصاحبه ی زیادی شرکت کرده ام. در واقع ما مستضعفین همیشه درباره ی صلاحیتمان سوال های فراوانی است که باید بدان پاسخ دهیم.

اما دفاع؛ اصولا هیچ جلسه ی دفاعی در امروز روز، برای دفاع برگزار نمی شود. اگر بخواهید از طرح خود دفاع کنید چیزی دستتان را نمی گیرد. جلسه ی دفاع را علی المبنا بدین جهت برگزار می کنند که شما فروتنی را بیاموزید.

وقتی در یک جلسه ی دفاع شما متوجه می شوید که داور اصلا طرح شما را نخوانده و در بهترین حالت خوب نخوانده است، ناشیانه ترین حرکت آن است که به دفاع از اندیشه و تلاش خودتان برخیزید. همینجاست که استاد راهنما بر اساس رسالتش شما را به سکوت راهنمایی می کند. اما آنچه تجربه به شما می آموزد این است که هر چه استادٍ داور، ناشی تر باشد، شما باید بیشتر در برابرش ابراز خشوع کنید. جلسه دفاع را برگزار می کنند تا دانشجو و پژوهشگر مدام سر به تایید تکان دهد و در برابر هر ایراد وارد و ناواردی بگوید: "ای کاش پیش از این از نظرات شما مطلع می شدیم تا می توانستیم از اندیشه ی والای شما بهره مند شویم. حقیقت آن است که ما بسیار تلاش کردیم اما هیچ گاه آنچه را امروز از دو لب مبارک شما شنیدیم نیافتیم. در واقع این ایرادات شما همان هدف طرح ما بود که در ناکجا آباد به دنبالش می گشتیم ، آب در کوزه و ما...".

و اما مصاحبه؛ مصاحبه عملا جلسه ی بازجویی شماست. شما باید یاد بگیرید که در مصاحبه مدام لبخند بزنید. این نکته حیاتی را هیچ گاه فراموش نکنید که اصولا گرفتن رزومه از شما قبل از مصاحبه، تلاشی است برای یافتن نقاط ضعف شما؛ نه آشنا شدن با توانایی های شما. مصاحبه گر در جلسه ی مصاحبه مدام رزومه و دیگر اطلاعات به دست آمده از شما را زیر و رو می کند تا یک جای زخم در زندگی شما بیابد و پایش را با تمام قوا روی آن فشار دهد تا صدای ناله ی شما بلند شود. این رسالت هر مصاحبه گر حرفه ای است که صدای ناله ی داوطلب را بشنود و اصولا قضاوت بر اساس همین صدا هاست که شکل می گیرد.

در برخی موارد مشاهده شده که بدلیل تبحر داوطلب در لبخند زدن و پاسخ دادن، گاهی مصاحبه کننده رو به دشنام های محترمانه می آورد و سر می کند در زندگی شخصی و سراغ عمه ها و خاله ها را می گیرد تا شاید بتواند رسالت خود را در برابر شجره ی شریف مصاحبه کنندگان به جا آورده باشد.

اما من پس از چندی مصاحبه و دفاع، این روزها دیگر کمتر دچار مشکل می شوم. وقتی در جلسه ی دفاع می نشینم سر تکان می دهم و مدام از استاد داور تقدیر می کنم و وعده های خام میدهم که حتما این نظرات پس از تایید اعمال خواهد شد. حال آنکه داور ، استاد راهنما ، من و حتی منشی کارمند جلسه می دانند که این ها همه وعده هایی پوچ است که جزئی از روند اداری و قطعه ای از مسیر پر افتخار پیشرفت ماست.

و هنگامی که در جلسه ی مصاحبه حاضر می شوم، تمام تلاشم را می کنم تا دنیا را از دید آن آدم کوتوله ای ببینم که آن سوی میز بر کرسی قضاوت نشسته است و تمام عمر و همه ی تلاش های شبانه روزی مرا به تحقیر ورق می زند و با نگاه های نصفه و نیمه اش به من می فهماند که اکنون باید پشت میزش در حال نوشیدن چای و پاسخ دادن به پیام های تلفن همراهش می بود و در این میان تنها مقصر من هستم. و من آموخته ام که لبخند بزنم و مدام حاضر جواب باشم و چون یک موج سوار حاذق، بر امواج توهین و تحقیر مصاحبه کننده خوش رقصی نمایم.

اما بدانید که هر گاه از جلسه ای با موفقیت خارج می شوم، حالم از خودم به هم می خورد. احساس می کنم گرگی شده ام که از پس سگ صفتی های روزگار بر آمده است. احساس می کنم همان آدم ایده آل احمقی هستم که آن آقای داور یا آن دیگری ستایشش می کرد. احساس می کنم کسی در آسمان من را خیره خیره نگاه می کند. و چه می شود کرد وقتی که روزگار، روزگار کجی هاست.

۱ نظر ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۱
زندانی زندانی

حقیقت تاریخی این سیاره رنج همان داستان کهن خلقت انسان و دشمنی های ابلیس است. این روایت از آغازین روز های خلقت آدم ابوالبشر، مسیر تاریخ را در برابر چشمان فرزندان او نمایان می سازد. در واقع  اهل هر یک از ادیان ابراهیمی که باشید، آغاز و پایان این قصه ی پهناور برایتان هویداست. آغاز از خلقت پدر بود و تکبرهای ابلیس و پایان نیز پیروزی اراده ی خداوند بر تمامی اراده هاست. اما در این میان قرن های متوالی فرزندان آدم زاده می شوند و در این نزاع آزموده می گردند.

در این میان اصحاب شیطان می توانند به خدعه و نیرنگ جبهه ی خویش را به پیش ببرند اما صالحان می دانند که حقیقت را نمی توان سوار بر ارابه های دروغ و خیانت نمود. از این روست که هیچ پیامبر مرسلی و هیچ امام معصومی با دشمنان خویش نیز خلف وعده نکرده است. از این روست که امیرالمومنین خلافت را به شرط پذیرفتن روش خلفای پیشین نپذیرفت و حتی به دروغ نیز چنین وعده ای نداد.

حقیقت از جنس درستی و راستی است و چون دستگاه شیطان، موهوم نیست که بتوان آن را با اوهامی چون دروغ و کجی به پیش برد.

تاریخ پر افتخار موحدان مملو است از تلاش های مخلصانه ای که حرکت های حقیقی را در عالم رقم زده اند. و این اصل ماجراست. آنچه شیاطین به خدعه بنا می کنند، حرکت هایی است که از ابتدا محکوم به نیستی است. ولی جبهه ی حق جز از آبشخور تلاش صالحان سیراب نمی شود.

پس اگر پیشینیان ما به همت بلند و جهاد و ورع این ودیعه ی الهی را به دوش کشیده اند، ما نیز جز این، راهی برای پیش برد حقیقت در برابر خویش نمی بینیم. از آن روست که مولای متقیان فرمود: أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد.

۲ نظر ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۲۷
زندانی زندانی