افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سخنی هست در میان مردم مبنی بر اینکه  می گویند دفاع بد از یک حقیقت مخرب تر از حمله جانانه به آن است. نسبت ما با نظریه ولایت فقیه گاهی تبدیل به همین مثل می شود. البته بعضی از سر نادانی اینکار را می کنند و شاید بعضی هم غرضی داشته باشند. اما هر چه هست حقیقت این است که در بسیاری از موارد ما با دفاع نابخردانه ی خود پنچه بر صورت ولایت فقیه می کشیم.

به هر میزان که بی اهمیت و بی پایه جلوه دادن ولایت فقیه می تواند تضعیف ولایت فقیه و گناهی بزرگ در تاریخ شیعه به حساب بیاید، اغراق کردن در مورد این اصل اساسی به تضعیف آن منجر خواهد شد. وقتی که شما ولایت فقیه را بیش از آنچه که هست توصیف کنید، به همین میزان مسئولیت هایی را بر عهده آن قرار داده اید که به صورت بنیادین از توان و بضاعت آن خارج خواهد بود. توصیف های اغراق گونه و غیر واقعی باعث ایجاد مطالبات نابحق در میان مردم خواهد شد و این خود آغازی خواهد بود بر بی اعتبار کردن ولایت فقیه در میان عموم جامعه مسلمین.

حق این است که ولایت فقیه را آنچنان که هست بشناسیم، الزاماتش را بپذیریم، بضاعتش را در نظر بگیریم و آن را همانطور که هست به مردم بشناسانیم و به همین میزان نیز از آن انتظار و توقع داشته باشیم.

ریشه اصلی ولایت فقیه از آنجایی شروع می شود که در احادیث از معصومین سوال می شود که در ممالکی که شیعیان دسترسی به شما ندارند چگونه امور خود را بر طرف نمایند، معصوم علیه السلام می فرماید که رجوع کنید به کسانی که احادیث ما را روایت می کنند و برای ایشان صفاتی را بر می شمارند. همچنان که در زمان غیب کبری نیز حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه مردم را به تبعیت از "روات احادیث" تکلیف نموده اند.

تا اینجای ماجرا میان بسیاری از علما و مراجع و صاحب نظران تفاوتی نیست. اما اختلاف از آنجا شکل گرفت که تا قرن ها برخی از بزرگان، دین و دینداری را حداقل در دوران غیبت به صورت فردی و انفرادی تفسیر می کردند. یعنی نظرشان این بود که یک نفر مسلمان شیعه تا وقتی که امورات اجتماعی و حکومت و سیاست به حوزه تکالیف فردی اش ورود پیدا نکرده تکلیفی برای ورود به عرصه اجتماع و حکومت و سیاست ندارد.

اما اگر اسلام و تشیع و دین این طور تعریف بشود که ما خلق شده ایم تا با هم و به صورت اجتماعی و دسته جمعی بر آستان توحید سرگذاریم دیگر نمی شود هر کسی زندگی خودش را بکند و کاری به کار سیاست و حکومت و اجتماع نداشته باشد. از این جاست که رجوع به روات احادیث دیگر تنها در امور فردی مانند اختلافات و ارث و ... جاری نمی شود بلکه به همه امور اجتماعی و سیاسی و حکومتی مسلمین و شیعیان امتداد پیدا می کند. در واقع کاری که خمینی کبیر کرد خلق یا ابداع نظریه ولایت فقیه نبود بلکه آن بزرگ مرد مبنای دین داری را از دین داری فردی به دین داری اجتماعی تغییر داد. وقتی که دین داری از فردی به اجتماعی تغییر کند مقیاس رجوع به "روات احادیثنا" نیز تغییر خواهد کرد. این جاست که معنای ولایت مطلقه فقیه جاری می شود. این عبارت مطلقه در برابر آن تفکری است که ولایت فقیه را محدود به برخی امور مرتبط با فرد می دانستند. ولایت مطلقه یعنی تمامی حوزه هایی که در دین داری اجتماعی فرد به آن نیازمند است.

اصل دوم که در شکل گیری ولایت مطلقه فقیه به صورت کنونی دخیل بود اصل حفظ اتحاد امت اسلامی است. خمینی کبیر به درستی دریافته بود که تلاش دولت های استکباری و استعماری در ایجاد تفرقه و گروه گروه کردن مسلمین است تا بدین وسیله بتواند از قدرت جمعیت واحد آنان بکاهد و آنان را شکست دهد. اتحاد و وحدت لازمه حیات جامعه اسلامی است. وحدت  همان اصلی است که امیرمومنان علی علیه السلام به خاطر حفظ آن دست از حکومت بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله کشید. حالا ما با این تکلیف مواجهیم که باید برای برطرف کردن نیازهایمان به راویان احادیث یا به تعبیر امروزی به مجتهدین در دین مراجعه کنیم. اما اگر هر کسی بخواهد مجتهدی را بیابد و به نظر او رجوع کند، جامعه دچار انشقاق خواهد شد و اصل وحدت و اتحاد بی معنا خواهد بود و لذا حیات جامعه اسلامی به خطر می افتد. از این رو حضرت امام با ابتکار خود به این نظر رسید که مردم بر اساس انتخاب خود عده ای خبره را انتخاب کنند تا آن خبرگان که خود از مجتهدین هستند تشخیص دهند که چه کسی در میان امت دارای ویژگی های "فرجعو الی روات احادیثنا" هست. از این جهت که خبرگان امین و کاربلدند خیانتی صورت نمی گیرد و از این جهت که به انتخاب مردم هستند ظلمی واقع نمی شود و از سوی دیگر وحدت جامعه نیز حفظ خواهد شد و همگی به یک ولی فقیه اقتدا خواهند کرد.

این ولی فقیه ویژگی هایی دارد، اول آنکه صاحب لوایی است که رشته آن به رشته خلافت حقیقی اسلامی و ولایت رسول الله می رسد. یعنی همانطور که مردم از رسول الله و اوصیاء او در امور اجتماع و حکومت باید اطاعت می کردند از ولی فقیه نیز باید اطاعت کنند. اما ولی فقیه معصوم نیست. پس نباید انتظار عصمت از او داشت. از سوی دیگر او فردی امین و متقی و دارای قوه اجتهاد است. از این رو او خیانت نخواهد کرد اما اشتباه -آن هم نه اشتباهات سطحی بلکه برخی اشتباهات که تنها با گذر زمان درست یا غلط بودن آن ها مشخص خواهد شد- ممکن است از او سر بزند. در واقع ولی فقیه چون در زمان خود بر اساس علم و تقوا تصمیم می گیرد در برابر خدای متعال مأجور است و همه جامعه نیز مکلفند به فرمان او گردن نهند اما ممکن است با گذر زمان و تغییر برخی شرایط و آشکار شدن برخی گوشه های پنهان و بروز برخی نتایج در طول زمان برخی تصمیمات نادرست بروز نمایند.

ولایت فقیه از آن رو که به فرمان معصومین پایه گذاری شده است، دارای تقدس است. و این تقدس از فرمان معصوم سرچشمه می گیرد. از سوی دیگر ولایت فقیه نمی تواند حکومت جهانی مهدی موعود را به وجود بیاورد. به عبارت صریح تر ولایت فقیه بضاعت امام معصوم را ندارد و نباید آن را با امامت امام معصوم و خلافت او اشتباه گرفت. اما تکلیف جامعه اسلامی و رهبر این جامعه در دوران غیبت آن است که هر چه می توانند خود را به شاخصه های آن حکومت موعود نزدیک سازند.

اگر ما ولایت فقیه را به جای امامت معصوم نمایاندیم، تکلیفی را بر عهده ولایت فقیه گذارده ایم که از طاقت او خارج است و با این بار سنگین نابحق به ولایت فقیه ظلم کرده ایم. چه آنکه اگر جایگاه ولایت فقیه و امامت امام معصوم به درستی برای مردم تصویر نشود مردم توقعات نابجا از ولایت فقیه خواهند داشت، توقعاتی که از طاقت ولی فقیه خارج خواهد بود.

۰ نظر ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۵
زندانی زندانی

شهادت مفهوم مقدسی است که در قاموس موحدان داستان آشنایی دارد. شهادت مقامی است بلند که طمع صالحان را در دست یافتن به خود بر می انگیزد. اما شهادت چگونه به دست خواهد آمد؟ آیا عبادات شخصی و اخلاص فردی برای دست یافتن به مقام شهادت کفایت می کند؟ برای پاسخ به این سوال باید عمل شهدا را ملاحظه نمود. شهادت در کنج خانه و در عبادات فردی رخ نخواهد داد. آنکه در پستوی خانه خود در حال ذکر گفتن است و کاری با ستمگران عالم ندارد، بهره ای از شهادت نخواهد برد. مگر اینکه به عمل اجتماعی دیگری خداوند او را در مقام شهدا بپذیرد.

شهادت یک عمل اجتماعی توحیدی است. تفاوتی که شهدا با دیگر هم عصرانشان دارند این است که اولا صحنه ی مبارزه را می شناسند و در کارزار حق و باطل، قوه و بصیرت تشخیص سره از ناسره را دارند. اما این تشخیص برای دست یافتن به توفیق شهادت کافی نیست. چه آنکه بسیاری دیگر نیز چنین تشخیصی را می توانند بدهند. نقل است که در لشکر ابن زیاد در روز عاشورا پیرمردانی بودند که برای پیروزی حسین علیه السلام دعا می خوانند. آنان به درستی می دانستند که حسین علیه السلام بر سبیل حق قرار دارد و یزید عین بالطل است. اما این تشخیص به آنان در یافتن راه سعادت یاری نرساند.

 شهدا اما کسانی هستند که علاوه بر قوه تشخیص حق از باطل و شناختن صنحه کارزار و البته به موقع شناختن صحنه کارزار، شهامت و غیرت اقدام نیز در درون آنان شعله می کشد. این دوبال یعنی تشخیص حق از باطل در زمان درست در کارزار مبارزه و بعد شهامت اقدام کردن همان همای سعادتی است که شهدا را از دیگر هم عصرانیشان جدا می سازد.

۰ نظر ۱۶ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۱
زندانی زندانی

سکولاریسم بیشتر به معنای جدایی دین از سیاست معنا می شود. اما یک معنای فراتر از سکولاریسم نیز قابل تصور است و آن جدایی امر زندگی از سیاست است. برخی می پندارند که می توان بدون در نظر گرفتن یک موضع سیاسی به زندگی آسوده دست یافت. لکن حقیقتی که در این میان مغفول مانده این است که اصولا هیچ امر سکولاری در جهان و در عالم وجود ندارد، چه آنکه کسی قائل به جدایی دین از سیاست باشد.

در دنیایی که با خیر و شر آمیخته است و در آن ارده ها در جریانند نمی توان در قبال هیچ موضوعی بی موضع ماند. ضرورت موضع گیری یک اصل اجتناب ناپذیر است. چه آنکه انفعال یا همان سکولاریسم در برابر هر پدیده ای خود یک گونه از موضع گیری است.

در امر دین نیز شرط بر موضع گیری صحیح است. آن کسی دیندار و مومن تلقی خواهد شد که موضع گیری او در راستای اراده الهی باشد. اراده الهی اما از ابتدا بر شکل گیری حکومت الهی به دست منجی موعود بوده است. منجی موعودی که وجه مشترک تمامی ادیان ابراهیمی است. چنانکه خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ» (قصص/5). سوال دیگر که این معنا را روشن می سازد این است که مگر در آن حکومت الهی چه چیز محقق خواهد شد که وعده آن در تمامی ادیان داده شده و اراده ی الهی به آن تحقق یافته است؟ پر واضح است که حکومت منجی آخر الزمان به صورت کلی و در کنار تمامی اوصاف به این حقیقت جامع منتهی خواهد شد که انسان ها به صورت جمعی سر بر آستان توحید فرو خواهند آورد و در قالب یک اجتماع سازمان یافته به عبادت خداوند به معنای زندگی الهی و تحت قوانین او اقدام خواهند نمود که از پس آن عدالت و بسیاری دیگر از آرمان های همیشه جاوید بشریت حاصل خواهد شد.

از این رو نه تنها دین نمی تواند از سیاست جدا باشد بلکه زندگانی نیز آمیخته با سیاست است. چرا که موضع گیری یک اصل اجتناب ناپذیر در حیات بشری است. در این میان اما درستی موضع گیری را باید در نسبت آن با اراده الهی در تحقق حکومت اسلامی و تحقق جامعه دینی جستجو نمود. دین یک امر سیاسی و اجتماعی است و تلقی بسیاری در فهم فردی دین و جداسازی آن از امر سیاست و اجتماع تلقی غلط و تفسیر ناصحیح از رفتار اولیای دینی است. این انحراف اما از آنجا شکل گرفت که برخی مبارزه فرهنگی اولیای دین در جهت بیدار کردن مردم و احیای قلوب آنان را به بی اعتنایی به سیاست تفسیر نمودند. چه آنکه هدف از این مبارزه فرهنگی دستیابی به مردم آگاهی بود که بتوانند از سر آگاهی و اراده حول محور امام خود جمع شده و به صورت یک جامعه موحد و یکپارچه به دستیابی جامعه دینی و حکومت الهی اقدام نمایند. و نکته اینجاست که این جامعه و این حکومت جز با مبارزه فرهنگی و آگاه سازی مردم و اراده جمعی آگاهانه آنان تحقق نخواهد یافت، چه آنکه اراده خداوند از ابتدا بر این امر تعلق یافته است. که اگر بنا بود به هر وسیله ای و از هر طریقی حکومت دینی محقق شود، خداوند ارسال انبیاء و اوصیاء را یکی پس از دیگری اراده نمی نمود.

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۳:۳۵
زندانی زندانی