افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

تا آن دم که مردمان خفته باشند، ابلیس به تازیانه ی کفر و طاغوت بر تن آنان خواهد نواخت و در بند بردگی و اسارت، چپاولشان خواهد نمود. آنان را دچار اوهام باتلاق گونه می کند تا مبادا روشنای بیداری بر صورتشان پاشیده شود و آنان چشم باز کنند.

اما از روزی که پیرمراد ما باران روشنایی را بر سر امت خویش سرازیر نمود، ابلیس شلاق خویش را به گوشه­ای افکند و لباس تزویر بر تن نمود. تزویر ؛ همان بلای خانمان سوزی که دست دوستی با اهرمنان دراز می کند و مردمان را به خرقه ی خویش می فریبد.

آه و صد آه از تزویر که با تاریخ آدمیان چه کرده است. تزویر یعنی یاد کردن از پیرمراد و لالایی خواندن برای مردمانی که دیگر زیر بار تازیانه های ابلیس، بندگی نمی کنند. تزویر یعنی دست در دست اهریمن دم از جنگ با پلیدی ها زدن، تزویر یعنی می توان هم شرور بود و هم زیبا، تزویر یعنی آن که شهید یگانه ی تاریخ -که داستان گلویش کمر مادر پاکی ها را شکست- سر آشتی با بوزینه های حرام لقمه ی تا ابد نگون بخت داشته است. تزویر حتی نماد ایستادگی را نیز در دورنگی و ریای خوش شریک می پندارد. تزویر یعنی همان دوستی که جام زهر در پیاله میریزد. تزویر یعنی همان ... .

برای رهایی از تزویر باید چشم بند بر دیدگان نهاد و خوب به صداها گوش داد تا صوت اهریمنی ابلیس در رنگارنگ خرقه ها پنهان نماند.

بگذار تا شیطان بخت خویش را به تزویر این مردمان بیازماید؛ اما ما دل به آن آیات بسته ایم که زمین را میراث فرزندان ایستادگی می داند. و چه صبح نزدیک است ... .

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۹
زندانی زندانی

همه چیز از یک دروغ شروع شد. دروغی -درباره ی یک پیرمرد- که از قلم تاریخ نویسان شعله گرفت. واقعا نمی دانم اولین کسی که پایه گذار چنین دروغ شاخداری بود با چه انگیزه ای و به دلیل کدام خصومت دست به چنین عمل ناشایستی زد.

ببینید چطور پیرمردی که در آستانه ی کهنسالی و فراغت به خاطر عشق به میهن و مردمش می آید و بار  مسئولیتی سنگین را بر دوش می گیرد، ناجوانمردانه تخریب می کنند و عده ای خدانشناس به او وصله های ناجور می زنند و او را متهم به انواع اتهامات ناروا می کنند.

پیرمرد قصه ی ما کسی نیست جز؛ سلطان بن سلطان مظفرالدین شاه قاجار. احتمالا شما هم، اکنون همان تصور غلطی را از او در ذهن خود ترسیم نمودید که تاریخ نویسان مغرض درباره او نگاشته اند:

"مظفرالدین شاه مانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود و در روز ۲۳ فروردین ۱۲۷۹ اولین سفر خود را به کشورهای اروپایی آغاز کرد. امین‌السلطان (اتابک اعظم)، که در ۹ بهمن ۱۲۷۸ برای دومین بار با وعدهٔ تأمین مخارج سفر شاه، به مقام صدارت منصوب شده بود، قراردادی برای دریافت ۲۳ میلیون و پانصد هزار روبل قرضه از روسیه امضا کرد و در ازاء آن عایدات گمرکات ایران را، که ممر اصلی درآمد خزانه بود، به وثیقه گذاشت. با دریافت این قرضه، مقدمات سفر مظفرالدین شاه به فرانسه فراهم شد.

اولین سفر مظفرالدین شاه به اروپا هفت ماه به طول انجامید و در این مدت پنجمین پادشاه قاجار از کشورهای روسیه، اتریش، سوئیس، آلمان، بلژیک،فرانسه و در راه بازگشت از ترکیه (عثمانی) دیدن کرد. از وقایع مهم این سفر سوءقصد به جان مظفرالدین شاه در پاریس بود، که ضارب در کار خود توفیق نیافت و آسیبی به مظفرالدین شاه نرسید.

دو سال بعد، وی پس از دریافت وام جدیدی به مبلغ ده میلیون روبل از روسیه و اعطای امتیازات تازه‌ای در شمال ایران به روس‌ها، عازم اروپا شد. دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا که در ۲۲ فروردین ۱۲۸۲ آغاز شد شش ماه به طول انجامید و در این مدت مظفرالدین شاه از اتریش، آلمان، بلژیک،فرانسه، انگلستان و ایتالیا بازدید کرد. مقصد نهایی مظفرالدین شاه در این سفر انگلستان بود.

مسافرت سوم شاه به اروپا روز ۱۶ خرداد ۱۲۸۴ آغاز شد و ۴ ماه به طول انجامید. این سفر نیز متعاقب دریافت یک وام ۲۹۰ هزار لیره‌ای از بانک شاهی انگلیس عملی شد."

 اما اکنون من برای شما قرائت درست ماجرا را عنوان می کنم:

مظفرالدین شاه قاجار هنگامی که به حکومت رسید، مرد جا افتاده ای بود که سودای صلح جهانی را در سر می پروراند. او به اعتدال و گشوده شدن درب های سیاست در مسیر همکاری های جهانی عقیده داشت و تمام دوران حکومت خود را صرف این اندیشه نمود. وی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم و سر و سامان دادن به اوضاع نامناسب اقتصاد کشور، دست به سرمایه گذاری های مشترک با غول های بزرگ اقتصادی زمان یعنی روسیه و انگلیس زد.

ما باید در دادگاه وجدان خویش از آن شاه فقید و خدمتگذار نستوه عذرخواه باشیم که به دلیل کوته بینی ، تندروی و بی سوادی عده ای بی شناسنامه یک عمر ظن باطل و گمان ناصحیح نسبت به او داشتیم.

امروز که عصر اندیشه است و مردم با معانی دیپلماسی لبخند و سیاست برد-برد آشنا شده اند باید با قرار دادن کلاس های فوق برنامه برای کودکان و نوجوانان این خاک، اشتباهات خود را جبران نماییم.

باید دیگر همه بدانند که مظفرالدین شاه نه برای هوس رانی و از سر جهل و نافهمی و حکومت طلبی و خوش گذرانی سفر به اروپا و واگذاری امتیازات را کلید زد بلکه دغدغه ی او چیزی نبود جز مبارزه با ایران ستیزی و نشان دادن طبع بلند و فرهنگ اصیل ایرانی به جهانیان.

باشد که زین پس صلح و اعتدال و انصاف و روشن بینی سررشته ی تاریخ نویسان قرار گیرد.

تقدیم با لبخندی بر لب، بغضی در گلو و اشکی بر گونه، به امید فردایی بهتر.
۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۲
زندانی زندانی