هم کیشان گرامی! هم میهنان عزیز! و ای همه مردم عالم!
بیاید برای یک بار هم که شده با هم صادق باشیم. از قرنها پیش که دنیا چهره جدید امروزین یا همان مدرنیته را به خود گرفت، همواره عدهای در میان مردم بین النهر بودند که حاضر به پذیرش این فضای جدید نمیشدند. این مردمان همواره مرتجع خطاب میشوند. گاهی به آنان اتهام میزدند که با برق، رادیو، مدرسه و پزشکی مخالفند و امروز به آنها اتهام میزنند که با رفاه ، آزادی و حقوق بشر در ستیزند. اما حقیقت ماجرا چیست؟ این جماعت از چه رو همواره در ستیز با غرب مدرن بودهاند؟ آیا بواقع دچار خرافاتند و سنت پرستی می کنند یا درد دیگری دارند؟
مسئله این جماعت آنچنان که دیگران مدعی هستند مخالفت با پیشرفت و رفاه و آزادی نیست. چه آنکه به گفته سید شهیدان اهل قلم ابتدا باید پیش و پس را تعریف کرد تا ببینیم چه کسی در حال پیشرفت و که در حال پسرفت است. این مقام مجال چنین سخنی را در این نگاره ندارد. مسئله مخالفان جهان مدرن که از پس رنسانس در غرب عالم رخ نمود؛ مسئله شرافت است. دعوای ما با غرب مدرن مسئله شرف است. ملتهای بین النهرین بوته نبودند که از زیر سنگ سر برآورند و تمامی عناصر حیات خود را آن چنان که فرهنگ مهاجم غربی برایشان بر می شمارد تعریف کنند. آنان میلیونها سال تمدن را در پس نگاههای پدران و مادرانشان به ارث برده بودند. زندگی بهتر و راحت تر چیز خوبی است، ساختن ابزارهای پیچیده و کارآمد می تواند مفید باشد اما اثر در شرافت انسان ندارد. انسان غربی چون به ابزار پیچیده تری مجهز است انسان با شرفتری نیست. که حتی اگر باشد دلیل نمیشود که دیگران را بیشرف و برده خود تلقی کند. مسئله اصلی این نیست که چرا دول غربی نفت مردمان بین النهرین را به رایگان به تاراج بردند، مسئله این است که چرا فرهنگ خود را در سر مردمانی کوبیدند که قرنها از انسانیت بشر در عالم، صیانت کرده بودند.
مسئله اینجاست که به کدام منطق، زندگی حیوانی اتوکشیده غربی، فرهنگی مقدس و جهان شمول است؟ اگر بر اساس قانون توحش داشتن ابزارهای پیچیده و دانشهای تجربی باعث استعمار منابع ملتها می شود، چه ارتباطی با شرف و فرهنگ آنان دارد؟
همزمان با دوره قرون وسطی قرنهای متوالی ملتهای بین النهرین دست برتر را در علم و فناوری عالم داشتند. اما در کنار این ابزار، فرهنگی حاکم بود که عقیده ای به استعمار بشر نداشت. روزگار سیاه بشریت از آنجا آغاز شد که چرخ گیتی چرخید و به هزار دلیل قدرت فناوری در اختیار بخش دیگری از جهان قرار گرفت. اینبار اما فرهنگی در کنار این ابزار بود که استعمار را حق طبیعی خود میدانست و حتی این زیادهطلبی و فزونخواهی را فراتر از منابع طبیعی تصور میکرد. غرب میپنداشت و می پندارد که ابزار برتر او حق حاکمیت بر جهان و فرهنگهای بشری را نیز به او داده است. اساس دنیای مدرن بر پایه یک نژادپرستی بیشرمانه بنا شده است که جان مردمان غربی را برتر از جان دیگر اعضای بشریت بر میشمارد؛ اگر یک نفر انسان استعمارگر غربی در هر کجای عالم کشته شود دلیل قانع کنندهای است که به غرب و شرق عالم لشکرکشی کنند و تمام عالم را ماتم فرا گیرد اما اگر میلیون ها نفر زن و کودک در آتش دنیت سربازان غربی به بدترین شکل بر خاک بیفتند، خم به ابروی آقای حقوق بشر نخواهد آمد. دعوای مبارزان بین النهرین با دنیای مدرن بر سر همین نگاه بیمنطق از بالا به پایین رخ داده است. مردمان بین النهرین، مردمان شریفی هستند حتی اگر ابزار پیچیده تری نداشته باشند. نداشتن ابزار پیچیده آنان را به بردگی دنیای غرب در نمی آورد. آنان حاضر نیستند فرزندانشان را آن طور که فرهنگ غربی در سند 2030 دیکته میکند پرورش دهند.
مسئله شرافت اصلی ترین مسئله ما در روزگار کنونی است. تمامی دعواهای فرهنگی و به تبع آن دعواهای سیاسی ما بر سر مسئله شرافت است. برخی افراد در برابر تهاجم فرهنگ غربی، شرافت خود را از یاد بردند و آن را نادیده پنداشتند. عدهای دیگر نتوانستند چشم بر میراث گرانقدر فرهنگی خود ببندند و شرافت تاریخی خود را به فراموشی بسپارند. سازههای فراوان، آثار هنری و فرهنگی گوناگون گذشته، میراث مردم بین النهر است. میراثی که برکت قدوم انبیاء در این خطه از جهان به ارث رسیده است بدون آنکه حقی بیش از حقوق الهی برای خود در نظر گرفته باشد یا عالم را ملک عدهای بشر مستکبر بداند.
شرافت مردم بین النهرین حقیقتی غیر قابل کتمان است. چه آنکه از این دست شرافتها در دیگر نقاط عالم نیز یافت می شود اما مسئله این است که برخی مانند مردمان شرق دور حاضر شدند شرافت خود را فدای رسیدن به ابزار پیچیده غربی کنند و در عرصه عالم به بردگان بله قربان گوی غرب تبدیل شوند و بر جنایتهای او در اقصی نقاط عالم چشم بپوشند، اما مردم بینالنهرین چنین تاب و توانی نداشتند تا میراث پدران خود را در مقابل چشمانشان نادیده بگیرند. شاید همین مسئله بود که باعث شد مستکبران عالم به دستپروردگان خود در این منطقه مانند داعش و القاعده امر کنند که این میراث فرهنگی را به بهانههای ابلهانه نابود سازند.
آنچنان که برخی مورخین میپندارند، آتشی که در منطقه غرب آسیا همواره توسط غرب مدرن در آن دمیده میشود، به دلیل دستیابی به منابع گوناگون این منطقه نیست. دعوای اصلی بر سر فرهنگی است که حاضر نیست شرافت خود را زیر قدوم بوالهوسیهای فرهنگ مدرنیته ذبح کند و حاکمیت بی منطق شیطانی او را بپذیرد. فرهنگ بینالنهرین فرهنگی است که سالها صالحان این عالم در ارتباط با باطن حقیقی جهان آن را پروراندهاند و با حقیقتی به نام اسلام ریشه آن را در خاک این منطقه محکم نمودهاند. دعوای ما با دولتهای مستکبر غربی، دعوای شرف است. این شرف ماست که از سوی صهیونیستهای عالم قابل تحمل نیست و ما را به خاطر آن مورد خباثت قرار میدهند.
تبار خمینی کبیر مانند سلیمانیها و فخریزادهها عناصری هستند که به رسالتی الهی پای شرف مردمان بینالنهرین ایستاده اند و این اراده مؤمنانه آنچنان خار چشم دشمنان است که بر خلاف تدبیر غربزده خودشان نیز، نمی توانند آن را تحمل کنند.
مسئله شرف؛ مسئله حقیقی سدههای گذشته و آینده ماست. یاران انقلاب اسلامی باید مسئله شرف را در عرصه این منطقه بازگو کنند و از این ابزار قوی در جهت مبارزه با غربزدگان حقیر داخلی بهر ببرند. ما اگر شرف خود را حفظ کنیم خواهیم توانست فناوری و تمدن خود را بازیابیم و به دنبال آن آسایش خود را تضمینن نماییم اما اگر شرفمان را به دست دول غربی سپردیم دیگر هویتی نخواهیم داشت که بر پایه آن پیش برویم و بیاساییم. مسئله شرف کلید اصلی پیروزی ما در مباحثه با غرب زدگانی است که خود را پشت تهدید و تطمیع غرب پنهان میکنند. باید به پشتوانه شرف باستانی و الهی خود پرده ترس و طمع را از چشم امت بینالنهرین زدود و مکر غرب زدگان را تدبیر کرد. بیشک آنچنان که آسمانیان وعده داده اند، شیطان و شیطانیان محکوم به زوال و دوزخند. ما به شادی این وعده صادق سربلند و مقاوم خواهیم بود، انشاءالله.