افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

۳۰ مطلب با موضوع «سیاستی به مثابه دیانت» ثبت شده است

این روزها از در و دیوار، مباحث انتخاباتی می ریزد. هر روز که می گذرد، کوچه و خیابان ها و ساکنانشان بیشتر بوی انتخابات می گیرند. کاندیداها می آیند و می روند و هر روز سخنانشان تیتر رسانه ها می شود و هنوز این حرف فهمیده نشده، حرف دیگری را علم می کنند.

حقیقت تأسف برانگیز این روزهای کشور ما حاکم شدن فضایی مسموم، بر افکار آدم هاست. در این میان باید بدانیم که بیشترین تقصیر را، خود ما ساکنان این شهر بر عهده داریم. این فهم ماست که مشتری های آرائمان را بر می انگیزد که چگونه با ما سخن بگویند. اگر ما مردم، ساده اندیشانه، راحت طلبانه و سهل انگارانه به دنبال راحت ترین راه برای تن آسایی نباشیم، هیچ کس فهم ما را به سخره نمی گیرد و وعده های صد من یک غاز به ما نخواهد داد.

پس بیایید با خودمان قرار بگذاریم که بر اساس مشهورات قوم، قبیله، خط، جناح، دسته و گروه هایمان تصمیم نگیریم. بیایید به فرزندانمان قول بدهیم که برای آینده ی آن ها هم که شده، از هیچ نامزدی "قدیس" نسازیم و تنها به فهم موجود در کلمه ی "اصلح" پایبند باشیم. بیاید به تمام تاریخ رنجکشیده ی پدرانمان قسم یاد کنیم که از روی تن آسایی و دنیا طلبی چند روزه ی خود، ودیعه ای که از دستان خونبار مجاهدان ستانده ایم را به دست گره خورده با دستان شیطان بزرگ نسپاریم. بیاید با خدای خود پیمان ببندیم که در این چند روز پر هیاهوی انتخابات دست از تقوا نشوییم و چشم هایی که از آسمان به ما نگاه می کنند را نادیده نگیریم.

انتخابات نیز جز امتحانی برای ما نیست، مسیر پر فراز و نشیب هابیلیان بی شک به روزهای باشکوه ظهور ختم خواهد شد، ما تنها در این میان انتخاب می کنیم که آیا شایستگی آن را داریم که این اتفاق خوشایند در روزگار ما رخ دهد یا نه؛ اما بدانید که امام منتظران در انتظار ظهور ماست. در انتظار تصمیم هایی است که به آسمان این پیغام را بدهد که هنگامه ی طلوع خورشید است.

پس بیاید برای تمام تاریخ هم که شده به بهترین ها و نه به خوش نماترین ها رای بدهیم. نگذاریم ما را از چیزی بترسانند یا به وعده های خام فریبمان دهند؛ تا آنکه رای ما پیغام مناسبی به آسمان باشد.

۰ نظر ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۳۵
زندانی زندانی

هرازچند گاهی که تاس رسوایی برخی "با سابقه ها" از پشت بام سیاسی این مرز و بوم فرو می افتد، یک انگاره ی متداول که مورد علاقه ی برخی روزنامه نگاران است از در و دیوار سرازیر می شود که این آقا از اولش هم زاویه داشت. اما مثال نقض چنین تحلیل هایی -که در آن همیشه همه چیز را به گردن فراماسونری می اندازیم و چشم از اشتباهات خود می پوشیم- آقای منتظری است. من تا آنجا که در این حوزه کند و کاو نمودم، هیچگاه ندیدم که کسی چنین فرضیه ای را برای او مطرح نماید. شاید دلیلش هم همان موضع گیری صریح امام در نامه شان باشد، آنجا که می فرماید:

"از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک مى‏شوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد ... واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مى‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولى شخصى بودید تحصیل کرده که مفید براى حوزه‏هاى علمیه بودید"

امام به صراحت اشاره دارند که به نظر ایشان، آقای منتظری به دلیل ساده لوحی و نداشتن توانمندی سیاسی لازم، فریب خورده و به ابزاری در دست منافقین تبدیل شده است.

اتفاقی که برای آقای منتظری رخ داد این بود که او اعتمادی بی بازگشت به اطرافیان خود داشت و سوء ظنی بی پایان به مخالفان آنان. هر آنچه که در باب فعالیت های منافقین اطراف او به وی تذکر داده می شد را حمل بر حسد و تندروی می نمود. و پناه بر خدا که انسان در چنین موقعیتی گرفتار شود. اعتماد بی بازگشت چشم را کور و سوء ظن بی پایان گوش را کر می کند و در این هنگامه انسان به خیال آنکه به راه ثواب می رود، قدم در وادی ترکستان می زند. گناه چنین فردی شاید کمتر از خائنین باشد اما دلیلی بر بی گناهی او نیست.

امروز اما من دوستانی دارم که دل در گروی آرمان های انقلاب دارند. همه این ها بچه های خوب قبیله ی حزب الله هستند، آدم های رنج کشیده ای که دیگر نمی خواهند در میان بازی سیاسیون راست گرای آقازاده پرور و رجال چپ گرای سبز قبای برانداز، دست به دست شوند. آدم هایی که بهار خود را در "بهار" می جویند. اما من نگرانشان هستم. نگرانم که مبادا "اعتماد بی بازگشت" چشمان پاکشان را کور و "سوء ظن بی پایان" گوش های حق جویشان را کر کند. این ها را گفتم چرا که می بینم، هر چه بهار نغمه ی زمستان کوک می کند، دوستان ما اصل را بر صحت گذاشته اند.

ای برادران عزیزتر از جانم! به خدا قسم من نه خدمات و تلاش های مداوم آن هشت سال را از یاد برده ام و نه می توانم بر پیمان شکنی های پیآپی چشم بپوشم. مگر قرار نبود که دست از انتخابات بشوییم؟ چه تفاوت دارد که ما با حضور مستقیم خود فضای جامعه را دو قطبی سازیم یا با حضور دوستان خود؟ من از آن روز دلم از این جماعت گرفت که دیدم با هارون خمینی نیز بازی سیاست می چینند. سه فرمان محرمانه که به هیچ یک عمل نشد تا آنکه جامعه از آن ها آگاهی یافت! کجای تاریخ انقلاب با تمام سختی هایش سراغ دارید که وزیری به فرمان مستقیم ولی فقیه بر سر کار مانده باشد؟ آیا اگر به حرف ولی گوش داده می شد ایشان که در راه صلاح و آرامش جامعه همواره از حواشی سیاسی پرهیز می جویند، دست به چنین عمل بی سابقه ای می زدند؟ شما برادران مجاهد را حقیر به کیاست و نکته دانی می شناسم؛ لباس سبز پوشیدن و دم از سبز قبایی زدن و نامه نگاشتن به رئیس قبیله ی سبز لباسان بر انداز را نمی توان مانند تمامی اتفاقات گذشته، همگی را حمل بر حسن ظن به دوستان و سوءظن به منتقدین نمود و نادیده گرفت.

دوستان رنجور! بی شک بسیاری از ما در علم به دین از آقای منتظری نادان تریم، پس بیاید و این احتمال را بدهید، که شاید منتقدان همه از روی حسد و کینه توزی سخن نمی گویند و دوستان هر چه که می کنند، منزه و در مسیر صلاح اسلام نیست. بنده تلاش نمودم که این سطور را از سر اخلاص و ارادت به شما عزیزان بنگارم و جهد نمودم که از مرز تقوا عدول ننمایم، تلاشی را نادیده نگیرم، فضای نامیمون سیاسی را بی حسد و کینه فرض نکنم و بر عهدی که با خمینی کبیر در مسیر دفاع از ولی فقیه بسته ام کوتاهی ننمایم. شما عزیزان نیز عذر تقصیر بپذیرید و همچنان که شایسته شماست آن را با عینک تقوا بخوانید، باشد که خدا به لطف خویش ما هر دو نیازمندان را بی نصیب ننهد.

۱ نظر ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۷
زندانی زندانی

چندی سالی است که عبارت "مدیریت جهادی"  در سپهر سیاسی کشور ما عنوان شده است. اصل عنوان نمودن چنین عبارتی نقدی ملموس را در درون خود به همراه دارد. اینکه ما نیازمند به مدیریت جهادی هستیم یعنی اینکه امروز دچار نوعی از مدیریت گشته ایم که هر چه باشد جهادی نیست.

مدیریت حاکم بر کشور ما تضادش را با آرمان ها و رهنمودهای ارکان انقلابی کشور آنجا عیان می کند که برای مدیریت یک پدیده ی انقلابی پا به عرصه می گذارد. اجتماع عظیم اربعین یکی از این مسائل است که رابطه ای مستقیم با نگاه انقلاب اسلامی دارد. اما گویی از منظر دستگاه اداری کشور این موضوع بیشتر به عنوان یک چالش یا خطا در سیستم ارزیابی می شود. در این زمینه می توان چند نکته را یادآوری نمود:

  • از زمانی که کنگره ی عظیم اربعین شکل گرفت تا امروز تمامی سیاست هایی که با عنوان ساماندهی اعمال شده است نتیجه ای جز کاهش جمعیت زائران نداشته است و این روند با ادامه یافتن خود، کنگره ی عظیم اربعین را از معنا تهی خواهد نمود.

  • امروز اگر شما قصد سفر به ترکیه و آنتالیا را داشته باشید، می توانید با اخذ گذرنامه و بدون اخذ ویزا سفر خود را آغاز نمایید. علت این مسئله مناسبات دیپلماتیکی است که طی مذاکراتی به نتیجه رسیده است. سوال اینجاست که دستگاه دیپلماسی ما که مملو از دیپلمات های کارکشته است آیا نمی تواند با کشور عراق که روابط مناسب سیاسی و قرابت فرهنگی فراوانی با ما دارد به این نتیجه برسند که برای مدت بیست روز و در جهت یک منفعت راهبردی مشترک که مورد حمایت علمای نجف نیز هست، اخذ روادید را منتفی یا رایگان نمایند؟ نمی شود امتیاز مشابهی مانند رایگان بودن روادید در هفته ی کرامت یا هر پیشنهاد معقول دیپلماتیکی که دستگاه دیپلماسی به آن آگاه تر است را پیشنهاد نمود؟

  •  بی شک کاهش هزینه های سفر یکی از مشوق هایی است که عاشقان زیارت را چه از توانگر و چه از قشر کم توان جامعه برای زیارت در این بازه زمانی ترغیب می کند. اینکه با همت و بزرگواری عاشقان حضرت اباعبدالله در کشور عراق هزینه های اسکان و تغذیه از دوش زائر برداشته شده است را نباید با جایگزین کردن هزینه های دیگر مانند بیمه و ثبت نام و هزار پیچ و تاب اداری جبران نماییم. می شود راهکارهای جهادی ای برای بیمه یا ثبت نام در نظر گرفت که موجب افزایش هزینه ها نشود.
  • این مطلب که جمعیت عظیم زائران نیازمند ساماندهی هستند بر کسی پوشیده نیست، اما این ساماندهی نباید موجب خارج شدن این سنت راهبری از حالت مردمی آن بشود. روندی که امروز آغاز شده است دیری نخواهد پایید که کوپن های تغذیه مهیا می کند و زائران را الزام می نماید که برای جلوگیری از ازدحام باید تنها از فلان موکب نذری دریافت نمایند. و هر موکبی که به غیر از زائران خود پناه یا نذری بدهد به اشد مجازات گرفتار خواهد شد.

  •  امروز یکی از مقامات انتظامی در گفتگو با خبر صدا و سیما از زائرانی که بدون گذرنامه یا ویزا به مرزها مراجعه نموده بودند به مشتی قانون شکن تعبیر نمود. می شود با روش های جهادی و پیشنهاد های بسیاری که در بالا به برخی از آن اشاره شد از این ازدحام جلوگیری نمود. این تعابیر از همان نگاه غیر جهادی نشئت می گیرد که کنگره ی عظیم اربعین را نوعی خطا در سیستم می پندارد. در سیستم اداری غرب زده ی ما معنا ندارد که مشتی انسان که می توانند در طول سال به سفر زیارتی بروند به یک باره به مرز ها هجوم بیاورند و سیستم اداری کشور را مختل نمایند و کارمندان پرتلاش آن را از کارهای مهمی که در ادارجات خود دارند باز دارند.

در نهایت امید است با عنایت حضرت ارباب، دستگاه اداری ما نگاه خود را به کنگره ی عظیم اربعین تغییر دهد تا خدای ناکرده ثمره ی اینگونه مدیریت غیر جهادی به سد عن سبیل الله منجر نشود.

۱ نظر ۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۱
زندانی زندانی

چهار سال پیش که کاندیدای جریان بهار رد صلاحیت شد و انتظار هواداران آن جریان برای ورود خیراندیشان نظام، بی نتیجه ماند، بسیاری از دوستان ما راهشان را جدا کردند.

یادم هست یک دوستی، پس از این ماجرا مطلبی نوشت و در آن تلویحا اعلام کرد که دیگر همخوانی میان مکتب موسای انقلاب و هارونش نمی بیند.

امروز هم از همان روزهاست. بی آنکه با کسی سخن گفته باشم، می دانم که بسیاری از دوستان ما که خود را مهیای حضور در عرصه ی انتخابات می کردند و تصمیمشان را نیز گرفته بودند، احساس سرشکستگی می کنند و هر یک به میزان صبر و پایبندیشان به اصول مسلم انقلاب، عمل خواهند کرد.

بیایید امروز همه با هم یک بار دیگر داستان طالوت و جالوت را مرور کنیم. بیاییم دوباره مانند بنی اسرائیل اندیشه ی خود را بر اندیشه ی ولی برتری ندهیم. که اگر تفاوتی میان فهم ما و فهم ولی نبود، اصولا ولایتمداری معنا نداشت. ولایت مداری آنجایی معنا می یابد که فهم ما با فهم ولی در تعارض باشد و اینجاست که عمل ما باید مطابق فهم ولی باشد.

اما سخنی دارم با خناسانی که دهان به یاوه گشوده اند. شما که امروز از این توصیه و رنجش برخی برادران کم صبر ما خرسندید، بهتر است اگر شهامتش را دارید، همان کاری را بکنید که نامزد انتخاباتی دوستان ما کرد. شما هم اگر شهامتش را دارید نامزد های مورد نظرتان را برای دریافت نظر مشورتی، به خدمت حکیم قوم بفرستید و بعد اگر رویتان شد آن را منتشر کنید.

بسیاری از آقایانی که شما زیر بیرقشان سینه میزنید، در بسیاری از موارد از فرمان روشن ولی سرپیچی کرده اند. حال جالب است که شما مدعی ولایت مداری شده اید. هنوز هم که هشت سال از آن ماجرا می گذرد، هر گاه که بزرگ امت سخن از نابخردی های شما می کند، به نیش و کنایه پنجه بر فرمانش می کشید، اما به هنگام نان به نرخ روز خوردن، دست می اندازید بر بیرق ولایت مداری.

من نمی دانم که اصحاب فتنه و دوستان "نشست برلین" و رسوایی "مک فارلین" و آقایان "تقریبا هیچ" چگونه رویشان می شود که ما را به سفارش جان جانمان شماتت کنند؟ اگر قرار بود که نظر پیرمرادمان درباره ی شما و عملکردتان نیز اینگونه مخلصانه و صمیمی بیان شود که دیگر از دروازه های شهر راهتان نمی دادند.

تجربه ی ولایت مداری شما پس از نماز جمعه ی سال 88 حکیم فرزانه ی امت، نمایان شد. شما صاحبان نامه ی بی سلام و والسلام هستید، شما همان هایی هستید که تشت اسلام رحمانیتان از آسمان افتاده است. شما همان آقایانی هستید که به فرمان ولایت، وزیرتان را بردند تا دستاوردهای دفاعی این مرز و بوم را نشانش دهند بلکه دست از یاوه گویی بردارد. چقدر جواب شنیده اید و امروز ما را به یک نصیحت برادرانه شماتت می کنید.

ما سرفرازانه از هر نصحیت و امری اطاعت می کنیم. این مایه ی افتخار ماست که ما را لایق دانسته اند تا نصیحتمان کنند. ما سرافرازیم که هارون خمینی در ما زمینه ی فرمان برداری را می بیند که فرمانمان دهد. ما خرسندیم که پدر امت، چون فرزندی خلف ما را نصیحت می کند، که ناخلفان را دیگر امید رستگاری نیست.

۵ نظر ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۰
زندانی زندانی

پیشتر داستان پیرمردی را شنیده بودم که به نزد هارون الرشید رفت تا حدیثی را از پیامبر نقل کند که خود از زبان مبارک رسول اکرم شنیده بود. از قضا حدیث هم درباره ی پیرمردها بود. لُبّ حدیث این بود که پیرمردها حریص می شوند و آرزومند.

امروز در صحنه ی انتخابات پیرمردهایی درون دروازه ی حریف ایستاده اند که در جوانی در محله ی ما بازی می کردند. اگر این حدیث را نشنیده بودم به سختی باورم می شد که بعضی آدم ها در هوس یک صندلی سبز پشت می کنند به آبروی خودشان و نان از دست آن دیگری می طلبند.

یادم می­آید به نشست برلین، به قتل های زنجیره ای، به کوی دانشگاه، به عالیجنابان رنگارنگ، به وزیر فرهنگ متواری، به معامله بر سر حزب الله لبنان، به روزنامه های زنجیره ای، به سعید عسگر و پروژه ایکس، به مجلس ششم و به عاشورای سال 88.

برادران دیروز، ای رهروان ناکجاآباد! رفقای جدیدتان عجب کارنامه درخشانی دارند. خوب که نگاه می کنم میبینم این لباس رنگارنگ بر تنتان زار می زند. معلوم است این پارچه ی انگلیسی سبز با آن نقش های بنفش و این مارک های فرنگی اش به دست خیاطی پیر و فرتوت دوخته شده است که این همه بد بر قامتتان می ایستد.

مبارکتان باشد در آستانه ی کهن سالی و شاید باید گفت چه سرنوشت غم انگیزی.

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۳۶
زندانی زندانی

تا آن دم که مردمان خفته باشند، ابلیس به تازیانه ی کفر و طاغوت بر تن آنان خواهد نواخت و در بند بردگی و اسارت، چپاولشان خواهد نمود. آنان را دچار اوهام باتلاق گونه می کند تا مبادا روشنای بیداری بر صورتشان پاشیده شود و آنان چشم باز کنند.

اما از روزی که پیرمراد ما باران روشنایی را بر سر امت خویش سرازیر نمود، ابلیس شلاق خویش را به گوشه­ای افکند و لباس تزویر بر تن نمود. تزویر ؛ همان بلای خانمان سوزی که دست دوستی با اهرمنان دراز می کند و مردمان را به خرقه ی خویش می فریبد.

آه و صد آه از تزویر که با تاریخ آدمیان چه کرده است. تزویر یعنی یاد کردن از پیرمراد و لالایی خواندن برای مردمانی که دیگر زیر بار تازیانه های ابلیس، بندگی نمی کنند. تزویر یعنی دست در دست اهریمن دم از جنگ با پلیدی ها زدن، تزویر یعنی می توان هم شرور بود و هم زیبا، تزویر یعنی آن که شهید یگانه ی تاریخ -که داستان گلویش کمر مادر پاکی ها را شکست- سر آشتی با بوزینه های حرام لقمه ی تا ابد نگون بخت داشته است. تزویر حتی نماد ایستادگی را نیز در دورنگی و ریای خوش شریک می پندارد. تزویر یعنی همان دوستی که جام زهر در پیاله میریزد. تزویر یعنی همان ... .

برای رهایی از تزویر باید چشم بند بر دیدگان نهاد و خوب به صداها گوش داد تا صوت اهریمنی ابلیس در رنگارنگ خرقه ها پنهان نماند.

بگذار تا شیطان بخت خویش را به تزویر این مردمان بیازماید؛ اما ما دل به آن آیات بسته ایم که زمین را میراث فرزندان ایستادگی می داند. و چه صبح نزدیک است ... .

۰ نظر ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۹
زندانی زندانی

همه چیز از یک دروغ شروع شد. دروغی -درباره ی یک پیرمرد- که از قلم تاریخ نویسان شعله گرفت. واقعا نمی دانم اولین کسی که پایه گذار چنین دروغ شاخداری بود با چه انگیزه ای و به دلیل کدام خصومت دست به چنین عمل ناشایستی زد.

ببینید چطور پیرمردی که در آستانه ی کهنسالی و فراغت به خاطر عشق به میهن و مردمش می آید و بار  مسئولیتی سنگین را بر دوش می گیرد، ناجوانمردانه تخریب می کنند و عده ای خدانشناس به او وصله های ناجور می زنند و او را متهم به انواع اتهامات ناروا می کنند.

پیرمرد قصه ی ما کسی نیست جز؛ سلطان بن سلطان مظفرالدین شاه قاجار. احتمالا شما هم، اکنون همان تصور غلطی را از او در ذهن خود ترسیم نمودید که تاریخ نویسان مغرض درباره او نگاشته اند:

"مظفرالدین شاه مانند پدرش مشتاق سفر به اروپا بود و در روز ۲۳ فروردین ۱۲۷۹ اولین سفر خود را به کشورهای اروپایی آغاز کرد. امین‌السلطان (اتابک اعظم)، که در ۹ بهمن ۱۲۷۸ برای دومین بار با وعدهٔ تأمین مخارج سفر شاه، به مقام صدارت منصوب شده بود، قراردادی برای دریافت ۲۳ میلیون و پانصد هزار روبل قرضه از روسیه امضا کرد و در ازاء آن عایدات گمرکات ایران را، که ممر اصلی درآمد خزانه بود، به وثیقه گذاشت. با دریافت این قرضه، مقدمات سفر مظفرالدین شاه به فرانسه فراهم شد.

اولین سفر مظفرالدین شاه به اروپا هفت ماه به طول انجامید و در این مدت پنجمین پادشاه قاجار از کشورهای روسیه، اتریش، سوئیس، آلمان، بلژیک،فرانسه و در راه بازگشت از ترکیه (عثمانی) دیدن کرد. از وقایع مهم این سفر سوءقصد به جان مظفرالدین شاه در پاریس بود، که ضارب در کار خود توفیق نیافت و آسیبی به مظفرالدین شاه نرسید.

دو سال بعد، وی پس از دریافت وام جدیدی به مبلغ ده میلیون روبل از روسیه و اعطای امتیازات تازه‌ای در شمال ایران به روس‌ها، عازم اروپا شد. دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپا که در ۲۲ فروردین ۱۲۸۲ آغاز شد شش ماه به طول انجامید و در این مدت مظفرالدین شاه از اتریش، آلمان، بلژیک،فرانسه، انگلستان و ایتالیا بازدید کرد. مقصد نهایی مظفرالدین شاه در این سفر انگلستان بود.

مسافرت سوم شاه به اروپا روز ۱۶ خرداد ۱۲۸۴ آغاز شد و ۴ ماه به طول انجامید. این سفر نیز متعاقب دریافت یک وام ۲۹۰ هزار لیره‌ای از بانک شاهی انگلیس عملی شد."

 اما اکنون من برای شما قرائت درست ماجرا را عنوان می کنم:

مظفرالدین شاه قاجار هنگامی که به حکومت رسید، مرد جا افتاده ای بود که سودای صلح جهانی را در سر می پروراند. او به اعتدال و گشوده شدن درب های سیاست در مسیر همکاری های جهانی عقیده داشت و تمام دوران حکومت خود را صرف این اندیشه نمود. وی برای بهبود وضعیت معیشتی مردم و سر و سامان دادن به اوضاع نامناسب اقتصاد کشور، دست به سرمایه گذاری های مشترک با غول های بزرگ اقتصادی زمان یعنی روسیه و انگلیس زد.

ما باید در دادگاه وجدان خویش از آن شاه فقید و خدمتگذار نستوه عذرخواه باشیم که به دلیل کوته بینی ، تندروی و بی سوادی عده ای بی شناسنامه یک عمر ظن باطل و گمان ناصحیح نسبت به او داشتیم.

امروز که عصر اندیشه است و مردم با معانی دیپلماسی لبخند و سیاست برد-برد آشنا شده اند باید با قرار دادن کلاس های فوق برنامه برای کودکان و نوجوانان این خاک، اشتباهات خود را جبران نماییم.

باید دیگر همه بدانند که مظفرالدین شاه نه برای هوس رانی و از سر جهل و نافهمی و حکومت طلبی و خوش گذرانی سفر به اروپا و واگذاری امتیازات را کلید زد بلکه دغدغه ی او چیزی نبود جز مبارزه با ایران ستیزی و نشان دادن طبع بلند و فرهنگ اصیل ایرانی به جهانیان.

باشد که زین پس صلح و اعتدال و انصاف و روشن بینی سررشته ی تاریخ نویسان قرار گیرد.

تقدیم با لبخندی بر لب، بغضی در گلو و اشکی بر گونه، به امید فردایی بهتر.
۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۲
زندانی زندانی

در گیر و دار دعوای های سیاسی چند سال گذشته، این جمله ی امام که فرموده بود: "مجلس در راس امور است" دستخوش تاویلات و تفاسیر گوناگون شد. من نمی دانم که حق با کیست و اینکه آیا امام این سخن را برای موقعیتی خاص فرموده است یا نه؛ اما به نظر، حرفی کاملا صحیح برای تمام فصول زندگی انقلاب ماست.

مجلس موطن قانون است و قانون تبلور اجتماعی و سیاسی عقاید و اعتقادات یک ملت و حکومت است. ممکن است که عدم تمکین و اجرای قانون روزگار ناخوشایند این روزهای ما را رقم زده باشد، اما وجود قانون صحیح باعث می شود که خیر اندیشان و مصلحان در مبارزه با مفاسد، پناهی داشته باشند و در اتحاد افکار عمومی دستاویزی قوی در اختیارشان باشد.

پس اهمیت مجلس به خاطر وظیفه ی سنگین آن یعنی قانون گذاری است . برای هیچ کس پوشیده نیست که قانون گذاری نیاز به دانش وسیع و عمیق دارد. پس ما برای آنکه قانونی قوی و صحیح داشته باشیم نیاز به قانون نویسانی متخصص و اندیشمند داریم. درست است که حوزه ی قانون علم حقوق است اما مجلس برای قانون نویسی و نظارت، نیاز به تمامی تخصص ها دارد.

این ها همه به جای خود درست. ما نمی گوییم که فقط حقوق دان ها به مجلس بروند، اما می توانیم آرزو کنیم که فقط متخصصین به مجلس راه یابند. آن چه در نابسامانی این روزهای ما  نقش داشته،  رای ما به انسان های غیر متخصص اما خوش نما بوده است. افرادی که شأن قانون گذاری مجلس را نادیده می گیرند تا به مردم وعده های عمرانی و اجرایی بدهند. بدانیم و آگاه باشیم که یک نماینده نباید هیچ وعده ی اجرایی بدهد و اگر می دهد به رسالت خویش خیانت نموده و با مردمش صادق نیست.

حالِ این روزهای کمیسیون های به اصطلاح تخصصی مجلس بیشتر به مجالس بازنشستگان می خورد تا یک کمیسیون مجلس شورای اسلامی. هر که آردش را بیخته و الکش را آویخته به پشتوانه ی شهرتش پا به مجلس می گذارد و برای خالی نبودن عریضه راه کمیسیونی را پیش می گیرد. جالب است بدانید به گفته ی برخی نمایندگان همواره پر تقاضاترین کمیسیون های مجلس، کمیسیون هایی هستند که در اختصاص بودجه ی کشور نقش بیشتری دارند و کم طرفدار ترین کمیسیون ها، کمیسیون های فرهنگی می باشند.

همین امر کافی است تا بدانیم نمایندگانی که به مجلس می فرستیم به دنبال چه چیزی هستند. و به چه اندازه به تخصصی بودن کمیسیون ها اهمیت می دهند.

ما باید برای آبادانی کشورمان از تعصبات قومی قبیله ای، سیاسی و احساسی مان کوتاه بیاییم و به نمایندگانی رای بدهیم که تخصص و تعهد در خدمت به ایران اسلامی را داشته باشند. پس به امید روزی که مجلس ما، مجمعی متخصص از متخصصان دلسوز و متعهد باشد که خواب شب و عمل روزشان خدمت و خدمت و خدمت باشد.
۰ نظر ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۰
زندانی زندانی

در یکی از دیدارهای اخیر هیئت دولت و مقام معظم رهبری ، رهبر معظم انقلاب با اشاره به تجمیع وزارت های معدن، صنعت و تجارت در یک وزارت خانه از انجام این تجمیع در یکی از دوره های مجلس ابراز تعجب نمودند و عنوان داشتند که دلیل این تجمیع را متوجه نشده اند.

از این دست اقدامات در دوره های مختلف مجلس شورای اسلامی کم نیست اما مسئله به اینجا ختم نمی شود. یادم هست مرحوم پرورش که در چند دوره نماینده ی مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی بود و در دوره هایی موفق به حضور در هیئت رئیسه ی مجلس نیز شده بود، در یکی از برنامه های تبلیغاتی خود عنوان می کرد که من بر اساس همان رسالت معلمی ام در دوران حضور در هیئت رئیسه ی مجلس شورای اسلامی درخواست های رسیده از سوی نمایندگان محترم مردم را تصحیح می کردم و به آن ها نمره می دادم.

اگر بخواهیم از این حقایق تلخ از وقایع واقع در مجلس شورای اسلامی سخن بگوییم طاقت از کف خواهیم داد. اما سوال اصلی این است که چرا ؟ چرا مجلس شورای اسلامی ما دچار چنین مشکلاتی است؟

پاسخ این سوال را در این روزهای انتخابات به راحتی می توان مشاهده کرد. بی هیچ مقدمه باید گفت که اغلب مردم ما بر اساس تخصص و توانایی به نمایندگان خود رای نمی دهند. مسائلی مانند حمایت های کورکورانه ی قومی قبیله ای و یا برآورده شدن نیاز های مادی در سطوح مختلف شخصی و منطقه ای دلیل انتخاب یک نماینده در بسیاری از مناطق کشور ماست. از این دست شاخصه های زشت می توان از ظاهر، زن گرایی افراطی،  جهت گیری های ظاهری، شهرت های ورزشی و رسانه ای نام برد که همه گواه این حقیقت اند که ما در مواجهه با یک مجلس نامطلوب نه با یک مشکل سیاسی بلکه با یک مشکل فرهنگی-اجتماعی مواجه هستیم.

مجلس ما به طور کاملا شفاف، نمایی از دغدغه ها و اندیشه های مردم کشور ماست. ما در کشور نیاز مبرم به بالا بردن سطح فکری و فرهنگی ملتمان داریم و همین مشکل دیرینه، راهکار بسیاری از مشکلات هر روزه ی ماست. البته در این میان مردم از همه کمتر مقصرند. مقصر اصلی سیاستگذاران و مسئولان فرهنگی کشور هستند که نیرو و سرمایه لازم برای تحول و ارتقاء سطح فکری و فرهنگی مردم را صرف بازی های سیاسی و جناحی خود می کنند و راضی هستند که از جهل موجود در مسیر پیش برد خواهش های مادی و قدرت طلبی های خود استفاده کنند.

از این رو چاره ی کار در یک حرکت مردمی است. مردم ما باید خود با اتکاء به رسانه های دینی مانند مساجد و هیئات، اندیشه های رایج در میان خودشان را اصلاح و با تهاجمات وارده مقابله کنند تا با امداد های الهی در آینده شاهد مجالسی متعهد و متخصص باشیم که فهم درستی از قانونگذاری در آن بسط داشته باشد.

۰ نظر ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۱
زندانی زندانی

کارهای فنی همیشه در ابتدا بسیار ساده به نظر می آیند، آنقدر ساده که گاهی به خودت جرأت می دهی، دست به کار تعمیر خودرویی شوی. البته این تنها برای اول کار است. کار هنگامی خودش را به تو می نمایاند که یک زبانه ی ساده را نمی توانی جا بیندازی و مصیبت آن وقت شروع می شود که قطعه ای کم یا زیاد می گردد و آن وقت وسیله ای که با اندک هزینه ای تعمیر می شد، ماجرایی می شود برای یکی دو هفته ی زجرآور.

این را گفتم چون دیشب کسی را دیدم که ماه ها پیش می پنداشت کار ساده ای را در پیش دارد. او که سال ها پیش در محوریت بسیاری از کارها بود با این پندار که با همان روش های قدیمی هنوز  هم می شود کارها را به پیش برد، وارد میدان شد.

اما غافل از آن که زمانه، مردم را تغییر می دهد. وسایل ارتباط گیری و سنجش، گسترده می شود و دیگر نمی توان به سبک پدرخوانده ها همه را سر جایشان نشاند.

مشکل دقیقا همین جاست. روش های پدرخوانده دیگر کارگر نیست. مردم سکوت نخواهند کرد و بعضی که سال ها نقد کردن را از نقادانشان یاد گرفته اند امروز به نقد همان نقادان نشسته اند. همیشه باید آنگونه رفتار کرد که اگر روزی خودت هم وارد میدان شدی ظرفیتش را داشته باشی.

خدایا از خودم و خودمان و سهل انگاری ها و بی ظرفیتی ها به تو پناه می برم که تو دانای توانایی.

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۳۱
زندانی زندانی