افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

« الدنیا سجن المومن »

افکار یک زندانی

امام صادق (علیه السلام):
«بنویس و علمت را در میان دوستانت منتشر ساز و چون مرگت رسید آن ها را به پسرانت میراث ده زیرا برای مردم زمان فتنه و آشوب میرسد که آن هنگام جز با کتاب انس نگیرند.»
اصول کافی، باب فضیلت نوشتن، حدیث یازدهم.

مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین، شهادت دلیر مرد خطه نجف آباد، شهید مجاهد «محسن حججی» داستان عجیبی است که باید آن را در دفتر معجزات انقلاب اسلامی ثبت نمود.

مقدمه سخن آن است که لشکر طاغوت، همواره بر پایه جهالت نادانان و عناد منافقین و کفار بنا شده است. در طول ماه های منتهی به شهادت محسن حججی دست های نابخرد بسیاری، سر خوش از برآمدن دوباره ی اندیشه پوسیده سازش با قدرت های مستکبر، سودای ضربه زدن به انقلاب اسلامی را در سر می پروراندند و از آنجا که می پنداشتند دروازه ی عبور از آرمان های انقلاب با مجاهدت پاسداران ولایت بسته نگه داشته شده است، ابتدا دست برآوردند تا پنجه بر چهره پر نور و خاک گرفته طلایه داران جهاد و سازندگی بر کشند، اما هر بار سفیر الهی در رسید و زمستان را زدود و سیاهی را بر چهره سیه رویان سیه دل باقی گذاشت.

چندی پیش ابلهان حیران در وادی قدرت به نام آزادی و به طمع رای چند منافق ضد انقلاب، زبان به کنایه چرخاندند که سپاه با اندیشه ی جنگ طلبی و بواسطه ی موشک های خود، آسایش مردم را  به مخاطره افکنده است تا آنکه واقعه ی خونین مجلس رخ نمود و دل های امت به سوی پاسداران امنیت، بیش از پیش خاشع شد و در ادامه داستان آن چند موشک غرور آفرین، خاک ذلت بر آستان بد اندیشان افکند، تا آنجا که گویندگان آن سخنان سخیف به افتخارات لشکر خدا طمع نمودند و خود را محور تحولات موشکی کشور نامیدند.

زمانه ای چند نگذشته بود که دوباره سپاه را به طعن دولت تفنگدار نامیدند و او را مانع رشد اقتصاد خواندند، در حالی که خود به ظلمی که در کلامشان جاری می شد، واقف بودند.

چرخ گیتی چرخید تا آنکه یک جوان پاسدار در میان اشقیاء گرفتار آمد و کفتاران سر خوش از شکار شیر کوشیدند تا دل های امت مسلمان را به نمایش اسارت و مظلومیت آن دلیر مرد بیازارند، اما باز سفیر الهی در رسید و خدا در چشمان محسن نمایان شد و در لنز دوربین نگریست و مکر طاغوت به یکباره فرو ریخت. آن جوان سلحشور که بر آمده از دمیدن روح الله در وجود پاک انقلاب اسلامی است چون مسیح به آسمان سفر نمود اما پیش از هجرت خویش به اجر اسارت رسید و پس از شهادت بر پیکر بی جانش اهانت شد و این همه ما را به یاد آفتاب می اندازد و شگفتا از این سعادت و چنان برکتی که در آن نهفته بود.

حاصل این همه زخم زبان و داغ اما این شد که خداوند عزیز سپاه خود را در دل امت مسلمان محبوب تر ساخت و عناد جاهلان و معاندان را به مکر خویش به افتخاری دیگر، برای انقلاب و یارانش بدل نمود، باشد که زنده دلان پند گیرند و در آیات الهی بیندیشند.

۱ نظر ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۱۴
زندانی زندانی

متن پیش رو مقاله ای است درباره ی ارزش ذاتی هنر که به درخواست یکی از دوستان جهت چاپ در یکی از نشریه های نوشتاری کشور نگاشته شد، اما با تغییرات سازمانی آن نشریه هیچ گاه به عرصه ی چاپ نرسید. امید است بیان آن در این صفحه برای خوانندگان محترم مفید فایده باشد:

هنر که ریشه در عمق تاریخ تمدن بشری دارد همواره محور گفتگوهای فراوانی قرار گرفته است. یکی از پر تکرارترین موضوعات درباره ی هنر مسئله ی ارزش ذاتی هنر است. این سوال همواره مطرح بوده است که آیا هنر به نفس ذات خویش و بدون در نظر گرفتن پیامی که یک اثر هنری گسترش میدهد، می تواند ارزشمند باشد؟ و اگر می توان چنین ارزشی را در نظر گرفت، چگونه باید درباره ی آن به قضاوت نشست.

برای پاسخ این سوال، که هر چند صباحی در سخنرانی مسئول یا هنرمندی عود می کند باید به مسائل مبنایی هنر توجه نمود و با ظرافتی خاص به بررسی موضوع پرداخت.

هنر مهارتی همراه با خلاقیت است که در تطور تاریخی خود دارای شیوه نامه های منظمی با استفاده از شاخصه های زیبایی شناختی می گردد. به عنوان مثال در هنر آواز سنتی ایران که یکی از ریشه دار ترین هنر های کشور ماست، مهارتی وجود دارد که می توان از آن به ایجاد آوایی موزون با استفاده از تارهای صوتی یک فرد انسانی یاد کرد و خلاقیتی لازم است که به وسیله ی آن هنرمند تشخیص می دهد که از مهارت تولید آوا در چه جایی باید استفاده نماید. این هنر در طول تاریخ خود سینه به سینه منتقل می شود و در نهایت امروز با استفاده از شاخصه های زیبایی شناختی دارای دستگاه های آوازی با گوشه هایی تعریف شده می گردد.

برای هر هنری می توان دو گونه ارزش در نظر گرفت . یکی ارزشی است که با توجه به محتوای آن هنر سنجیده می شود و دیگری ارزشی است که می توان آن را بر اساس شیوه نامه ها و معیارهای هنری، ارزیابی کرد.

برای مثال  یک آواز را از دو منظر می توان سنجید. یکی از لحاظ محتوایی که از شعر و مفهوم آن به مخاطب منتقل می شود و دیگری از منظر رعایت کردن باید ها و ملزومات دستگاه آوازی که آن شعر در آن دستگاه خوانده شده است.

اینکه می توان یک اثر هنری را براساس مفاهیم محتوایی آن ارزش گذاری نمود نگاهی است که غالبا پذیرفته شده و هر فرهنگ و عقیده ای بر اساس هنجارهای خود همواره به آن مبادرت می ورزد و محل دعوا در این نوشتار نیست.

اما سوال اینجاست که آیا هنری که مفاهیم ضد ارزشی منظور ارزش های پذیرفته شده فرهنگی است که هنر مزبور در بستر آن شکل یافته و بی شک این ارزش ها می تواند در جوامع گوناگون متفاوت باشد را گسترش می دهد آیا با توجه به شیوه نامه های آن هنر و معیارهای هنر شناختی، دارای ارزش است؟ و مهمتر آنکه آیا این ارزش باید محترم شناخته شود؟

به عنوان مثال  اگر خواننده ای شعر مبتذلی را انتخاب نمود که در تمام ابیات آن امر به دروغ، خیانت و ظلم شده باشد اما این شعر با مهارتی مثال زدنی و شگفت انگیز و با دقتی فراوان به صورت کاملا صحیح در یک دستگاه آوازی به اجرا در بیاید، آیا باید از آن هنرمند به علت مهارت بالای هنری اش تجلیل به عمل آورد؟ بی شک اگر با معیار های هنر شناختی به سراغ این اثر برویم باید برترین جایزه های هنری را در مراسمی با شکوه به آن خواننده اعطا نمود اما محل دقیق دعوا اینجاست که معیارهای هنر شناختی تا کجا می توانند محترم باشند ؟ و آیا باید برای معیارهای هنرشناختی ارزشی حقیقی در نظر گرفت؟

بی شک انسان ها بر اساس یک قوه ی فطری از توانایی های هنری استقبال می کنند و هر چه این توانایی شگفت انگیزتر باشد به همان میزان تحسین مشاهده کنندگان را بیشتر بر می انگیزد.

نکته­ی جالبی که وجود دارد این است که کلید حل مسئله در سوالی است که همواره پاسخ بسیاری از پرسش ها را معین می نماید. و آن سوال این است که آیا انسان از حیات خود هدف خاصی را دنبال می کند یا تنها برای زیستن می زید؟

اگر انسان ها در حیات خود هدفی داشته باشند باید نسبت هر پدیده ای را با آن هدف معین نمایند. در واقع در جوامعی که انسان ها بدون هدف و سردرگم و مبهوت به زندگی ادامه می دهند، معیارهای هنرشناختی می تواند دوایی بر درد بیهودگی حیات باشد و در آنجا بی شک خیری خواهد بود که مانع بسیاری از ناهنجاری ها مانند خودکشی خواهد شد.

اما در جوامعی که در حیات خود هدفی را دنبال می کنند باید نسبت هنر با آن هدف معین شود. اگر آنچنان که در بسیاری از جوامع هدف از زندگانی؛ کمال بشر است، باید به این سوال مهم پاسخ داد که یک هنر ضد ارزشی چه کمکی به انسان برای رسیدن به این هدف والا می کند؟ آیا به صرف اینکه ما از مهارت ویژه ی یک انسان به وجد می آییم کافی است تا هدف جامعه را به یکباره رها سازیم و تمام توان خود را مصروف حمایت از آن هنر و معیارهای هنرشناسانه نماییم؟

حقیقت این است که هنر بدون معیارهای هنرشناختی بی هویت است. در واقع همین معیارهاست که هنر را برای بشر جذاب می سازد و در بستر همین جذابیت است که می توان مفاهیم گوناگون را به عمق جان بشر روانه ساخت. هنر بدون معیارهای شکل یافته اش در طول تاریخ، ناکارآمد و بی ارزش می نماید اما تا آن هنگام که نسبت یک اثر هنری تام و تمام با هدف زندگانی بشر معین نشده باشد نمی توان آن را ارزشمند و مفید دانست.

پس آنچنان که می بینید آنچه بسیاری از جوامع غربی و برخی غرب زدگان از آن با عنوان «ارزش ذاتی» هنر یاد می کنند، ریشه در انسان گرایی امروزین جوامع غربی دارد. هنر تنها در جوامعی می تواند ارزش ذاتی داشته باشد، که حیات بشری بی هدف و انسان پوچگرا انگاشته شود. و این همه نقطه ی مقابل حرکتی است که انبیاء الهی همت بر آن گماشتند و بی شک اینگونه پندارها با باورهای مردم مسلمان کشور ما سازگار نخواهد بود. به امید آن روز که میهنمان هنرمندانی متعهد را در عرصه ی خویش به نظاره بنشیند که قدم در راه سعادت و کمال بشری می نهند.

۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۶
زندانی زندانی

فیلم هایی که محمد حسین مهدویان میسازد علاوه بر جنبه های گوناگون سینما، هیجان پیگیری یک تجربه ی جدید سینمایی را نیز به دنبال دارد. او از یک سریال با فضای بازسازی مستند شروع به کار نمود. پس از آن کوشید تا تجربه ی خود را روی پرده ی نقره ای سینما به پیش ببرد و اکنون به سراغ سینمای داستانی رفته است. اما سینمای داستانی او نیز حال و هوای همان بازسازی مستند را دنبال می کند، در این میان هوشمندی کارگردان و همکارانش قابل تحسین است، چرا که آنان به سراغ داستانی رفته اند که توانایی و کشش فضای مستند گونه ی سبک ایشان را تامین می نماید. در گام بعد با دقتی فراوان بیشتر صحنه ها را باز(لانگ شات) تصویر برداری کرده اند. اهمیت این موضوع آنجا مشخص می شود که بدانید وقتی شما دوربین را روی دست میگیرید و از جانب ناظری مینگرید که در یک فضای مستند قرار دارد، اگر تصاویر را بسته بگیرید، لرزش دوربین شما ذهن مخاطب را آزار خواهد داد. گرچه مهدویان سعی نموده از تصاویر بسته بپرهیزد اما آنجا که ناچار چنین کرده است، مخاطب دچار تردید میشود چه آنکه میبیند بازیگر به وضوح در حال بیان دیالوگ است اما نمای دوربین و لرزش آن فضای مستند را تداعی می کند.تفصیل این نکته پژوهش مستقلی در باب تفاوت جایگاه مخاطب در سینمای داستانی و مستند را می طلبد. اینکه آیا اصولا منظر مخاطب در مستند به عنوان ناظر بیرونی با زاویه دید او در روایت داستانی به عنوان کسی که خود را در جایگاه قهرمان داستان تداعی می کند متفاوت است یا آنکه بیننده در هر دو روایت از جایگاه یکسانی برخوردار است.

در مجموع می توان گفت گروه محمد حسین مهدویان یک گام موفق دیگر را به سوی هدف خود در تحقق تجربه ای متفاوت و تاثیر گذار بر مبنای میراث جاودانه ی سیدمرتضی آوینی در اثر فاخر و ماندگار روایت فتح برداشته اند. امید آن است که تجربه ی آنان در عرصه ی سینما امیدها را برای تحقق سینمای اشراقی زنده نگه دارد، گرچه تا رسیدن به آن منزل هزاران فرسخ فاصله است.

۱ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۵:۲۱
زندانی زندانی

هر انسانی که شهادتین را از سر اخلاص بر زبان جاری می سازد، در زمره مسلمانان وارد می شود و مسلمان آن کسی است که در برابر خدای متعال تسلیم باشد. این بدان معناست که اسلام از لحظه ی شروع بار تکلیف را بر شانه ی انسان می نهد و از این روست که مسلمانی مساوی است با تکلیف مداری.

این تکلیف در طول دوران حیات بشر با دو چهره خود را به ما می شناساند، گرچه در حقیقت ذات خود یک معنا دارد و آن هم بندگی خدای متعال است. چهره نخست "عمل فردی" ایمان آورندگان  و چهره دیگر "عمل اجتماعی" آنان است. قسم اول حوزه ی عمل به فروع دین و قسم دوم قلمروی اصول دین است. عمل فردی انسان در حوزه ی فروع دین همواره موضع تبلیغ مبلغان بوده است و بیان آن روشن می نماید اما اینکه چگونه عمل اجتماعی ما با اصول دین مرتبط می شود، محل سوال است. توضیح آنکه خداوند توحید، معاد و عدالت خود را به واسطه ی نبوت و امامت در جامعه تسری می دهد. بروز حقیقی توحید و معاد و عدالت الهی در حکومتی است که انبیا و امامان بر پا می سازند. و از این رو پذیرفتن ولایت حق یا ولایت باطل که اصل و اساس عمل اجتماعی مسلمین است نسبت آنان را با اصول دین بر قرار می سازد. نکته ای که بیان آن از ابتدا ضروری می نمود این است که عمل فردی و عمل اجتماعی فرد تأثیری متقابل دارند، چه آنکه حضرت اباعبدالله در روز عاشورا فرمود که کوفیان از آن روی بدین هلاکت افکنده شدند که شکم هاشان را از حرام پر نمودند. این بدان معناست که کوتاهی در انجام تکالیف فردی انسان را از انجام تکالیف اجتماعی خویش باز می دارد. همچنین عمل به تکالیف اجتماعی و پذیرفتن ولایت انبیا و امامان باعث می گردد فرد در مسیر عمل به تکالیف فردی خود گام بردارد. لکن باید دانست که این تکلیف اجتماعی فرد است که عافیت او را رقم خواهد زد، چه آنکه رسول اکرم فرمود که نماز و حج بی ولایت علی بن ابیطالب سودی نخواهد داشت. و در روز حشر نیز این عمل به تکلیف اجتماعی انسان است که موجب شفاعت در کوتاهی های عمل فردی او می گردد. پس شفاعت را اینگونه باید معنا نمود که فرد با پذیرفتن ولایت حق که همان ولایت رسول اکرم و وصی او است، در عمل به تکالیف خود در حوزه اصول دین توفیق می یابد و بدین واسطه کاستی های عمل او در حوزه ی فروع دین مورد بخشش و جبران الهی قرار میگیرد.

حاصل آنکه تاکیدات فراوان در بیان معصومین در رابطه با ولایت امیرالمومنین از آن روست که تحقق توحید جز با برقرار شدن حکومت صالحان میسر نیست و آیا دین چیزی جز پذیرفتن سلطه ی حقیقی الله بر عالم است؟ ولایت امیرالمومنین از آن روی چنین پر اهمیت است که مجرای تسری حکومت الهی در زندگانی تک تک افراد جامعه است و این مهم بدست نمی آید مگر آنکه امام معصوم عنان امور جامعه را با برپا نمودن دولت خویش بدست گیرد. به همین دلیل دین اصولا و اساسا یک امر سیاسی است. آنان که اسلام را به حوزه ی تکالیف فردی منحصر نمودند و می نمایند با هر لباس و هر مقام فقهی، اخلاقی و عرفانی که خود را معرفی می نمایند یا ندانسته و یا به عمد عمله ی دست طاغوت بوده و هستند. اسلام بدون حکومت اسلام بدون تسری توحید در جامعه و زندگی فرد فرد مسلمانان است، اسلام بدون حکومت نماز بدون توحید و حج بدون معبود است، انگار که آدمی سر به سجده بگذارد اما حکومت مسجود را نپذیرفته باشد و حقیقتا چنین چیزی را اسلام نمی توان خواند.

۰ نظر ۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۹
زندانی زندانی

در این روزگار سرگشتگی اگر جوانان و حق طلبان با چشمانی آبله دار آرمان خویش را در آن مبارز آمریکای جنوبی می یابند، اما ما فرزندان اسلام تمام آرمان خویش را در علی علیه السلام یافتیم. ما مردی را در دل تاریخ به نظاره نشستیم که جوانی خویش را به مبارزه با جهل و استکبار گذراند و باقی عمرش را به ستیز با فقر و یاری یتیمان و ضعفا صرف نمود. ما خلیفه ای را شناختیم که حقی برتر از دیگران برای خویش و برادرش و دخترش در حکومت تصاحب نکرد و حتی به واسطه ی طغیان دوستان قدیمش حاضر نشد دست از انصاف بر کشد.

ای علی جان، ای امیر همه ی ایمان آورندگان تاریخ! ما تمام آرمان خواهی خویش را در شما یافتیم. ما مجاهدت و مبارزه با زورگویی و یاری رساندن به خلق مستضعف را از شما آموختیم. ما دیدیم که عدالت علی در خانه ای او نیز حکم فرماست. ما مرد مجاهدی را شناختیم که مجاهدتش باعث نشد تا فرزندانش راه بی تقوایی بپویند. اصلا اگر درست بنگریم، در می یابیم که آرمان خواهی را از حقیقتی به نام علی علیه السلام ساخته اند.

و امروز روز رستگاری اوست. روزی است که مجاهد خستگی ناپذیر تاریخ، از رنج آرمان خواهی خود آزاد شد. مبارک باد بر تو ای پدر، رهایی از رنج تمام زخم های کهنه ی پیکرت و زخم های همیشه تازه ی روحت که شیطان و شیطانیان بر شما روا داشتند.

۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۴
زندانی زندانی

هان ای هم وطن! بگذار تا تهران به گزش دندان سگی ولگرد آزرده شود. این کوچه ها به نام شهیدان عادت کرده اند و این خیابان ها به بدرقه ی گل های سرخ تا بهشت . ما را بکشید، فریاد آزادی خواهی ما بلند تر خواهد شد. مردم ما فرزندان مقاومتند، پدرانشان سال هاست که ایستادن را به آن ها آموخته اند.

 ای فرزند ابن ملجم خارجی که در ماه رمضان تیغ بر فرزندان علی کشیده ای! ما از آن دست آدم های در پر قو خفته نیستیم که از صدای پارس کردن سگی ولگرد در قلب کشورمان بهراسیم. ما دست در دهان سگ خواهیم برد و پوزه ی نجس او را از هم خواهیم درید.

سلام خدا بر مجاهدان سبز پوشی که در خون سرخ خویش غلتیدند. درود بر دست برافراشته ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که سلاح عزت و شرف ایرانیان را در مشت خویش گرفته است. ای برادران مجاهدم جامه ی گلگون شهادت مبارکتان باد. چه کسی می اندیشید که بهارستان معراجتان شود. حقیقتا که خداوند بندگان مخلصش را در هر جای زمین که باشند به دیدار خویش  فرا می خواند، چه بسیارند مجاهدانی که در خطوط مقدم میدان های جهاد در انتظار شهادت دست بر آسمان دارند اما نظر محبت خداوند از همه آنآن گذشت تا به شما بندگان با اخلاص خویش رسید. گوارا باد بر شما این شهد شیرین.

امروز روز اتحاد امت مسلمان ایران است، اما بگذار تا این کلام آخر را از سر جگری سوخته باز گویم؛ شرم بر آنان که نام مقدس سپاه پاسداران را به کانیه بر زبان راندند. در این روز سرخ که سپاه فرزندان شهیدش را بار دیگر به پیشگاه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف تقدیم نمود، ننگ بر مردمان دونی که سربازان خدا را به سخره گرفتند و آنان را دشمنان آسایش خلق نامیدند.

به خدای عزوجل سوگند که ما بر آنیم تا راه سرخ شهیدان را ادامه دهیم. این جنگ تا فتح قدس ادامه دارد. قطب نمای ما گمراه نخواهد شد و چشم از مسیر قدس بر نخواهیم داشت حتی اگر سلاحمان را به برای مدتی به واسطه ی دنیا طلبی دنیا طلبان در غلاف مصلحت محصور سازیم. 

۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۰
زندانی زندانی

حضور در نماز جمعه یکی از دشواری های شیرین روزگار ماست. شیرین است چرا که هنوز حال و هوای مراسمات اوایل انقلاب در آن جاری است و دشوار می نماید چرا که افق خطیبان با آنچه از تریبون های نماز جمعه انتظار می رود، تفاوت دارد.

همین جمعه ی گذشته خطیب بزرگواری در لابلای سخنان خود در جهت تعریف از امام و انقلاب اسلامی مثالی از فیلسوف فرانسوی میشل فوکو آورد. امام جمعه ی موقت جمله را با حلاوت فراوان بر زبان راند و جمعیت نیز بعد از آن تکبیر گفت. دو نکته در این میان باقی است. نکته اول آنکه اصولا بعید می دانم این خطیب گرامی داستان فوکو و انقلاب اسلامی را دقیق و تا انتها خوانده باشد. شاید این جمله را در کتابی دیده یا فردی دیگر برایش بازخوانی کرده است. او احتمالا نمی داند که فوکو این سخنان را قبل از پیروزی انقلاب عنوان داشته است و پس از پیروزی انقلاب مردم ایران، در نامه ای سرگشاده به نخست وزیر دولت موقت و همچنین در مقاله ای با عنوان "طغیان بی حاصل" به انتقاد از انقلاب اسلامی می پردازد و در مقاله ی خود اعدام های انقلابی سران رژیم پهلوی را با جنایات ساواک مقایسه نموده است.

اما نکته ی دوم این است که اصولا چرا خطیبان مذهبی ما از دانشمندان و اندیشمندان غربی شاهد مثال می آورند؟ دو گونه پاسخ می توان برای این پرسش یافت؛ نخست آنکه سخنان غرب نشینان را از باب اعتراف دشمنان بیان می دارند. این روی خوش قصه است اما در برخی موارد تیزهوشی لازم در آن مشهود نیست. پر واضح است که نمی توان از نیرنگ بیگانگان غافل ماند و بی شک برای چنین استفاده ای باید نسبت به مقصود هر سخن دشمن آگاه شد و سپس از آن استفاده نمود.

اما دلیل ناخوشایند دوم آن است که خطیبان مذهبی ما یا  دچار غرب زدگی اند و یا خود را در مواجهه با مردمان غرب زده ای می بینند که از سخن هر انسان غرب نشینی خوششان می آید و در نتیجه برای اثبات سخنان خود دست به دامن اندیشمندان غربی می شوند. اگر خودشان غرب زده باشند که در صلاحیتشان باید تردید نمود اما اگر به دلیل غرب زدگی مردمان چنین می کنند باید بدانند که ناخواسته ولایت طاغوت را پذیرفته اند و بر برتری او گردن نهاده اند. و کیست که نداند پذیرفتن ولایت طاغوت شاهراه ورود به آتش غضب الهی است. چنان که خدای متعال می فرماید:«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ».

ای کاش به جای این همه غرب زدگی و سود جستن از غرب زدگی مردمان، همت به زدودن این فضای مسموم شیطانی می گماشتیم. ای کاش به جای بهره جستن از غفلت خلق ، آنان را به صبح آگاهی نوید می دادیم. اما باید بدانیم که خداوند چنین تبلیغ پلیدی را از ما نخواهد پذیرفت. چرا که مسیر صالحان از هر آنچه به طاغوت آلوده باشد، منزه است.

۱ نظر ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۴
زندانی زندانی

مفهوم تنهایی، یکی از مفاهیمی است که انسان از ابتدای حیات خویش با آن آشنا می شود. اما تنها بودن معنایی دارد و تنها ماندن معنایی دیگر. تنها بودن می تواند در برخی موارد دشوار نباشد و یا حتی برخی اوقات، یک انتخاب لذت بخش به حساب بیاید. اما تنها ماندن همیشه تلخ است و تلخ تر آن است که در این تنها ماندن تو در جای درست خویش ایستاده باشی. وقتی که انسان در نظام عالم در مسیر جریان رودخانه ی حقیقت گام بر می دارد و همان کاری را می کند که باید انجام دهد و دیگران بر خلاف مسیر راستی و درستی، او را تنها می گذارند، درد تنها ماندن تبدیل به یک داغ جگرسوز می شود. داغی که میراث جبهه ی موحدان تاریخ است. سلام بر نوح آن هنگام که از پس سال ها دعوت به حقیقت، در میان قوم خویش تنها ماند و جز اندکی به او ایمان نیاوردند. درود بر ابراهیم آن پادشاه سرزمین راستی ها و پدر موحدان آن دم که یکه و تنها بر آتش افکنده شد. سلام بر موسی آن هنگام که برای مبارزه با دشمنان خدا تنها ماند. درود بر عیسی آن دم که در میان بنی اسرائیل بی یاور رها گشت. و صلوات خداوند بر محمد مصطفی همو که در میان امت خویش تنها ماند و آخرین و بارز ترین وصیت و تنها مزد نبوتش را در کربلا پرداختند. و جان عالم به فدای علی علیه السلام و همسر مکرمش و فرزندان شهیدش که مظلوم ترین تنها ماندگان تاریخ اند. اما از این میان نمی توان از غربت سالار شهیدان سخن نگفت. سلام خدا بر اباعبدالله، آن یکه ی تنها مانده، آن سرو رشید عبودیت که در میدان قتلگاه چنان تنها ماند که فرشتگان عرش تحمل خویش از کف دادند. سلام بر آن مظلوم که دست بر عرش خدا داشت اما به نیزه شکسته ای تکیه زده بود و دست بر محاسن مبارک غرقه در خونش می کشید و در دهلیز تاریخ فریاد مظلومیت خویش را سر داد و فرمود: «هل من ناصر ینصرنی؟، هل من معین یعیننی؟ هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجوا الله فی اغاثتنا؟» ای حسین جان، چشم حقیقت بین می خواست تا ببیند که شما چگونه در پی نجات دشمنانت از آتش دوزخ بودی و کیست که نداند حضرتتان از هر یاری جستنی بی نیاز بود. اما مقصود، نمایش غربت موحدان در دل تاریخ است. این غربت و مظلومیت همان بذری است که از دل آخر الزمان خواهد رویید و سیاهی تاریخ طاغوتیان را در هم خواهد شکست.

ای مسافران کربلا! امروز اگر تنها مانده اید، و اگر در جای درستی از عالم ایستاده اید و یکه رهایتان کرده اند، خرسند باشید که پا در مسیری نهاده اید که به صبح ظهور ختم خواهد شد. همان صبح دل انگیزی که خداوند به واسطه ی آن فرشتگان خویش را در اندوه کربلا التیام بخشید. درود خدا بر تمام تنها ماندگان تاریخ صالحان، همان ها که گاه حتی نامشان در میان غوغای ابلیسیان فراموش شد و چون گنجی در دل تاریخ باقی ماند تا در زمانه ی خویش بر ملا شود.

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۹
زندانی زندانی

برادران و خواهران گرامی، آن چیزی که شما از آن به شکست تعبیر می کنید، از ترور شهید مطهری، ریاست جمهوری بنی صدر، ترور بهشتی، انفجار نخست وزیری، جنگ هشت ساله با بی تدبیری های دولت میرحسین موسوی، عدم فتح کربلای 4، جام زهر قطعنامه با اصحاب لیبرالش، دولت مخرب سازندگی، دولت برانداز اصلاحات و دوستان از خدا عبور کرده اش و از فتنه ی 88 ناگوارتر نیست. انقلاب همه این روزها را به خود دیده است. حتی می شود وسیع تر نگریست، مگر نواب را به جوخه ی اعدام نسپردند؟ مگر مدرس را در تبعید در غربت به شهادت نرساندند؟ و مگر شیخ فضل الله نوری را به دار نیاویختند؟

اصلا شما فکر کنید که ما هم چون کشور اسلامی آندلس آنقدر در غفلت از ناتوی فرهنگی خوابمان ببرد تا انقلابمان را به شهوت زنان و مردانمان ببلعند، مگر خون سید الشهدا از جوشش بازخواهد ایستاد؟

آنان که امروز شیون کنان به رهبر خود کنایه می زنند همان هایی هستند که حسن بن علی را مذل المومنین خطاب می کردند.

حواستان کجاست؟! مگر شما به تاریخ یک عمر مجاهدت مظلومان و امامان و شهدا تکیه نداده اید؟ مگر داستان غروب کربلا را نشنیده اید؟ مگر نمی دانید که زینب کبری فرمود «ما رأیت الا جمیلا»؟؟؟

ما به راه خود ادامه می دهیم، موشک می سازیم ، شهرک موشکی بنا می کنیم و رویش می نویسیم «مرگ بر اسرائیل و هرکه از او خوشش بیاید» حتی اگر برخی نابخردان احساس کنند که موشک های ما با طبع گربه صفتشان سازگاری ندارد. ما همچنان به سوریه می رویم و در صف اعزام چله می گیریم تا نوبت به ما بیفتد، حتی اگر لیبرال های وطنی بر نتابند که ما بر بلندی های جولان فریاد «مرگ بر اسرائیل» سر دهیم.

این انقلاب چون درختی سترگ است که با خون شهیدان خود به چنین عظمتی دست یافته است، کجا "کرم های فربه و تن پرور" می توانند چنین سرو استواری را فرو اندازند؟؟؟

راستی هر کس که از مبارزه خسته شده است سری به تاریخ بزند، تاریخ دره های ذلتی دارد که ساکنانش مردان و زنان از راه بریده اند. از درون این دره ها قله هایی به چشم می خورد که مجاورانش، مجاهدانی هستند که به تکلیف خویش عمل نمودند و دل به فتح یا عدم الفتح چند روزه ی دنیا نبستند. آنان می دانستند که پیروزی از آن کسانی است که به خاطر خدا پا به میدان گذاشته اند نه آنان که به طمع فتح و ظفر اسب خویش را زین نموده اند.

۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۴
زندانی زندانی

بارها این حدیث شریف را شنیده ایم که «إنّما الأعمال بالنیّات» و شاید انسان بپندارد که صحت عمل در گروی سلامت انگیزه هاست، اما اگر به درستی بنگریم اصولا اعمال ما به واسطه ی نیاتمان تشخّص می یابند. تفاوت صعود و نزول اشیاء در جهتی است که پرتاب می شوند. پس هرگز هیچ صعودی را با هیچ نزولی نمی توان سنجید.نیات انسان نیز جهت هر عمل است. گاه انسان به واسطه ی ذهن ظاهر بین خود اعمال را بدون در نظر گرفتن جهت آن ها می نگرد و می پندارد که جهاد و جنگ هر دو یک معنا دارند. اما تو بندان که اعمال انسان یا در مسیر تحقق حق قرار میگیرد و یا در خدمت باطل و چون چنین باشد اصولا معنای جهاد از جنگ متفاوت است. جهاد مبارزه در مسیر تحقق حکومت الله است و جنگ تلاشی است برای برآورده ساختن امیال انسانی و هر آنچه در مسیر حق نباشد به جرگه ی باطل پیوسته است. پس شاید ظاهر اعمال انسان یکسان بنماید اما باید دانست که حقیقت هر عمل در نسبت او با حق مشخص خواهد شد.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۵
زندانی زندانی